امروز : پنج شنبه، ۱ آذر ۱۴۰۳

جدیدترین مطالب ارسالی سایت

دجال؟! مرد پر تزویر

انتشار در: 18 ژوئن 2013

دجال؟! مرد پر تزویر

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۷

هنگامی که سخن از دجال به میان می آید معمولاً طبق یک سابقه ذهنی عامیانه، فقظ ذهن ها متوجه شخص معین یک چشمی می شود با جثه ای افسانه ای و مرکب افسانه ای تر که با برنامه ای مخصوص خود پیش از آن انقلاب بزرگ مهدی ظهور خواهد کرد. ولی همانگونه که از ریشه لغت دجال از یکسو و منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود دجال منحصر به یک فرد نیست بلکه عنوانی است کلی برای افراد پر تزویر و حیله گر، پر مکر و فریب و حقه باز که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند. و بر سر هر انقلاب سازنده ای که در ابعاد مختلف صورت می گیرد ظاهر می شود. در حدیث نیز می خوانیم که پیامبر (ص) فرمودند: هر پیامبری بعد از نوح ، قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت من نیز شما را بر حذر می دارم.

حتی در اناجیل نیز اشاره به حضور دجال شده است. به هر حال آنچه را که نمی توان در آن تردید کرد این است که موقع فراهم شدن زمینه های انقلاب در هر جامعه ای که باشد افراد فریبکاری که پاسدار نظام های فاسد و فرسوده اند برای نگه داری وضع موجود و بهره برداری از زمینه های فکری و اجتماعی مردم به نفع اهداف نادرست خود دست به تزویر و حیله گری می زنند. و این یکی از بزرگترین موانع راه اصلاح و انقلاب راستین است. اینها دجالانی هستند که همه پیامبران امت های خویش را از آن بر حذر داشته اند. منتها پیش از انقلاب حضرت مهدی (ع) هر قدر زمینه های فکری و روانی و اجتماعی در سطح جهان آماده تر می گردد، فعالیت این دجالان که یکی بعد از دیگری ظهور می کنند افزایش می یابد تا در پیشرفت زمینه های انقلابی وقفه ایجاد نمایند. البته هیچ مانعی ندارد که یک دجال بزرگ در رأس همه آنها باشد.

و اما نشانه هایی که در بعضی از روایات برای دجال ذکر شده بی شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست. مثلاً امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: « او یک چشم بیشتر ندارد که در میان پیشانیش همچون ستاره صبح می درخشد، او الاغ سفید تندروی دارد که هر گام او یک میل است. او در دریاها فرو می رود و خورشید با او حرکت می کند. او دعوی خدایی می کند و به هنگام ظهور او مردم گرفتار قحطی هستند.»

شک نیست که ما مجاز نیستیم که به هر مفهومی از مفاهیم مذهبی شکل سمبلیک بدهیم و از طرف دیگر نیز جمود بر مفهوم نخستین الفاظ در آنجا که قرائن عقلی و نقلی در کار است آن هم صحیح نیست و اتفاقاً درباره حوادث آخرالزمان نیز اینگونه مفاهیم کنایی کم نیست. از جمله می خوانیم که: « خورشید از مغرب طلوع می کند» که این با علم روز سازگار نیست، زیرا طلوع آفتاب از مغرب مفهومش تغییر مسیر کره زمین است که اگر این موضوع ناگهانی صورت گیرد همه آب دریاها و تمامی ساختمان ها و موجودات کره زمین به خارج پرتاب می گردد.

بنابراین بعید نیست دجال با آن صفاتی که گفته شد اشاره به فریبکاران و رهبران مادی ستمگر در دنیای ماشینی باشد، زیرا: اولاً : آنها یک چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگی مادی است. آنها یک بعد دارند آن هم منافع مادی ملت خویش است. ثانیاً: مرکب هایی دارند که بسیار تندرو است و کره زمین را در مدت کوتاهی دور می زند. ثالثاً: آنها عملاً مدعی الوهیتند و مقدرات مردم جهان را به دست خویش می دانند. البته آنچه که در بالا گفتیم یک تفسیر احتمالی برای دجال بود که قرائن مختلفی آن را تأئید میکند.

برگرفته از : انقلاب جهانی مهدی (ع) ـ آیت ا… مکارم ـ با اندکی تلخیص

تعداد مشاهده : 1,551 بازدید
نويسنده : HamidReza

دجال را بیشتر بشناسیم

انتشار در: 18 ژوئن 2013

دجال را بیشتر بشناسیم

دجال کیست؟

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۷

امیرالمؤمنین (ع) دربارۀ دجال فرمودند: بدان که دجال صائد بن صید است. شقی کسی است که ادعای او را تصدیق کند وسعادتمند کسی است که او را تکذیب نماید. از شهری که آن را اصفهان میگویند وقریه ای که معروف به »یهودیه« است بیرون می آید. چشم راست ندارد وچشم دیگردر پیشانی اوست و مانند ستارۀ صبح می درخشد ،چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است .در پیشانی وی نوشته شده است » این کافر است « هر شخص باسواد وبی سواد آن را می خواند .داخل دریا ها می شود وآفتاب با او می گردد. در جلوی رویش کوهی از دود است وپشت سر او کوه سفیدی است که مردم آن را طعام »گندم« می بینند.

وی در یک قحطی سختی می آید وبر الاغ سفیدی سوار است ، یک گام الاغش یک میل راه است ، زمین در زیر پای او نوردیده می شود ، از هیچ آبی نمی گذرد مگر اینکه تا روز قیامت خشکیده می شود، باصدای بلند خود چنان ندا در می دهد که از مشرق تا مغرب جن وانس وشیاطین صدای اورا می شنوند. می گوید: ای دوستان من بیائید به سوی من. منم آن کس که بشر را آفریدم واندام آنها را معتدل ومتناسب نمودم وروزی هرکس را تقدیر نموده وهمه را به یافتن آن راهنمایی می کنم. من آن خدای بزرگ شما هستم .

دجال دشمن خدا دروغ می گوید، اویک چشم دارد، غذا می خورد، در بازارها راه می رود در صورتیکه خداوند شما نه یک چشمی است ونه غذا می خورد ونه در بازارها راه می رود وفنا پذیر نیست. غالب پیروان اودر آن روز اولاد زنا هستند وچیز سبزی بر سر و دوش دارند .خداوند او را در شام درتلی معروف به »تل افیق« سه ساعت از روز جمعه برآمده با دست کسی که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند می کشد وبدانید که بعد از آن حادثۀ بزرگی روی می دهد.

پرسیدند یا امیر المؤمنین آن حادثه چیست؟ فرمودآن دابه الأرض از سمت صفااست. انگشتر سلیمان وعصای موسی بااوست. آن انگشتر را بر روی هر مؤمنی که می گذارد در جای آن نوشته می شود »این مؤمن حقیقی است« وبر روی هر کافری بگذارد نوشته می شود : »این کافر حقیقی است« تا جایی که مؤمن صدا می زند: ای کافر وای بر تو وکافر صدا می زند ای مؤمن خوشا به حالت! دوست داشتم من هم امروز مثل تو بودم وبه چنین سعادتی برسم .سپس دابه الأرض سر خودرا بلند می کند ومردم اورا می بینند در آن وقت دیگر توبه برداشته می شود .آنگاه امیرالمؤمنین فرمود: از آنچه بعداز آن روی می دهد ازمن نپرسید زیرا حبیبم رسول خدا بامن عهد بسته که جز به عترت خود اطلاع ندهم.

بحارالأنوار/ جلد سیزدهم /علامه مجلسی

تعداد مشاهده : 1,465 بازدید
نويسنده : HamidReza

مشیت خداوند و خواست اهل بیت (ع)

انتشار در: 18 ژوئن 2013

مشیت خداوند و خواست اهل بیت (ع)

 هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۷

« قلوبنا اوعیه لمشیه ا… ،فإذاشاء شئنا،وا… یقول ،وماتشاؤون إلاأن یشاء ا…»

دلهای ما ظروفی برای خواست خداوند است. اگر خدا چیزی را اراده کند و بخواهد ما نیز اراده کرده، خواهیم خواست. خداوند متعال می فرماید: و شما نمی خواهید مگر اینکه خداوند بخواهد

شرح:

امام زمان (عج) در این کلام، در ردّ مقصِّره ـ کسانی که برای اهل بیت از ولایت خدا چیزی را قائل نیستند ـ و مفوضه ـ گروهی از مسلمانانند که معتقدند خداوند بعد از خلقت آدم اراده خود را به امامان واگذار کرده و آنان به هر نحو که بخواهند، در این عالم تصرف می کنند ـ خطاب به کامل بن ابراهیم می فرماید: آنان دروغ می گویند، بلکه قلوب ما ظرف هایی است از برای خواست خداوند. هر چه او بخواهد ما می خواهیم و در مقابل خواست خداوند از خود اراده و خواست مستقلی نداریم.

در حدیثی از امام کاظم (ع) آمده است: « همانا خداوند قلوب امامان را در مسیر ارادۀ خود قرار داده است؛ پس هر گاه خداوند متعال چیزی را بخواهد، آنان آن چیز را می خواهند و این سخن خداوند متعال است که می فرماید: و شما نمی خواهید مگر اینکه خداوند بخواهد.» (۲)

از این کلام امام نکاتی استفاده می شود که به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:

۱ـ قلب ها ظروف واردات خواسته های الهی یا شیطانی است.

۲ـ امامان معصومند: زیرا ارادۀ اهل بیت (ع) همان ارادۀ الهی است، کسی که چنین باشد از مقام عصمت برخوردار است.

۳ـ ارادۀ اهل بیت بر ارادۀ خداوند پیشی نمی گیرد و نیز از آن به تأخیر نمی افتد. ما نیز باید نسبت به اهل بیت چنین باشیم.

۴ـ بدون تعلق ارادۀ خداوند به چیزی اهل بیت (ع) ارادۀ آن چیز را ندارند.

پی نوشت:

۱ـ الغیبه طوسی، ص ۲۴۷، ح ۲۱۶ * الهدایه الکبری، ص ۳۵۹ * کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۰۳ * الخرائج و الجرائح، ج۱، ص ۴۵۹ * دلائل الامامه، ص ۵۰۶ * بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۳۳۷، ح ۱۶

۲ـ تفسیر علی بن ابراهیم، ج ۲، ص ۴۰۹ * بصائر الدرجات، ص ۵۳۷، ح ۴۷ * بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۱۴، ح ۴۴

تعداد مشاهده : 1,647 بازدید
نويسنده : HamidReza

پرسش و پاسخ

انتشار در: 18 ژوئن 2013

سوال  : اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در بین مردم ظاهر می شد چه محذوری پیش می آمد؟

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۷

پاسخ : ممکن است این چنین بنظر آید که اگر حضرت در بین مردم بود، از وجودش استفاده      می کردند و او نیز در موقع مناسب قیام می کرد بهتر بود.‌ولی مساله این چنین نیست ، زیرا پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیه السلام کرارا به مردم گوشزد کرده بودند که دستگاه ظلم و ستم به دست مهدی موعود برچیده می شود و کاخهای بیدادگری را واژگون خواهد کرد. از این جهت وجود مقدس امام همواره مورد توجه دو دسته از مردم واقع می شد :

دسته اول :مظلومین و ستم دیدگان که متاسفانه همیشه عده آنها زیاد بوده و هست. آنان به قصد تظلم و امید حمایت دور وجود امام اجتماع کرده و تقاضای نهضت و دفاع می کردندو همیشه گروه کثیری اطرافش رااحاطه کرده وانقلاب و غوغایی بر پا بود.

دسته دوم : زورگویان و ستمکاران خون خواری هستند که بر ملت محروم تسلط یافته و در راه رسیدن به منافع شخصی و حفظ مقام خویش از هیچ عملی پروا ندارند و حاضرند تمام ملت را فدای مقام خود کنند. این گروه چون وجود امام زمان علیه السلام را سد راه منافع و مقاصد خویش ، تشخیص می دادند و ریاست و فرمانروایی خویش را در خطر می دیدند ناچار بودند وجودمقدس آن حضرت را از میان بر دارند و خودشان را از این خطر بزرگ برهانند. در این تصمیم اساسی که حیاتشان بدان بسته بود با هم متحد شده و تا ریشه عدالت و دادخواهی را قطع نمی کردند هرگز از پای نمی نشستند.

تعداد مشاهده : 1,512 بازدید
نويسنده : HamidReza

اطاعت پذیری

انتشار در: 18 ژوئن 2013

اطاعت پذیری

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۷

امامت یک امام جز با اطاعت امت از او، و پیشوایی یک رهبر جز در سایه فرمان پذیری پیروانش، تحقق نمی پذیرد. خدا هیچ پیامبری را نفرستاد مگر برای آنکه اطاعت شود. (۱)

و هیچ امامی را مقرر نداشت مگر آنکه مردم را به اطاعت و فرمانبرداری از او فرا خواند. (۲)

امام زمان (ع) اگر چه در پس پرده غیبت است، اما اراده و فرمانش در میان همۀ خلایق جاری و نافذ است.

دستوراتش را باید شناخت، فرمانهایش را باید اطاعت کرد، حاکمیت او را باید گردن نهاد، و همین ها است که زمینۀ ظهور را فراهم می آورد.

او خود فرمود:

« اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنان را به اطاعت خویش موفق گرداند ـ در وفای به عهد الهی هم دل و هم پیمان می شدند، سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتاد.» (۳)

به راستی آیا عهد الهی چیزی جز پرستش و بندگی خداست؟ (۴) و آیا این پرستش جز با اطاعت محض ولی خدا تحقق پذیر است؟

« خوشا به حال شیعیان مهدی قائم (عج)، آنان که در دوران غیبت او چشم انتظار ظهور اویند و در دوران ظهورش سر سپردگان اوامر او.» (۵)

منتظرین حضرت مهدی (ع) همان نیکبختانی هستند که اگر در حضور او باشند، جز اطاعت نمی شناسند و جز به فرمان او کاری انجام نمی دهند. و باز هم امام صادق (ع) می فرماید:

« اطاعت و فرمان پذیری منتظرین از امام زمان (ع) افزون از اطاعت و فرمانبری کنیزی از مالک و مولای او است. » (۶)

پی نوشت:

(۱)ـ نساء ـ ۶۴  * (۲)ـ نساء ـ ۵۹ * (۳)ـ احتجاج، طبرسی، چاپ اسوه، ج۲، ص ۶۰۲ * (۴)ـ « ای فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید که دشمن آشکار شما است / و مرا بپرستید که همین است راه راست» یس ـ ۶۰ و ۶۱ * ۵ـ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۰ * ۶ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۰۸

 

تعداد مشاهده : 1,556 بازدید
نويسنده : HamidReza

پدر مهربان

انتشار در: 18 ژوئن 2013

پدر مهربان

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۷

سلام، سلام بر تو ای محبوب پاک و     ساده ام، سلام بر تو ای تنهای مهربانم. سلام بر تو ای سرو زیبایم، ای مولا و مقتدایم، ای سرور شجاعم، ای پدر صبورم.

می پرسی چرا پدر خواندمت؟ چون تو پدر منی، نه تنها پدر من، که پدر همۀ خلایقی، حتی دلسوزتر از پدری و ما فرزندان ناباب توایم. هیچ نشانی از پدر به ارث نبرده ایم. در مسیر سیاهِ گناه گم شده ایم، آنقدر توجه خود را به منظره های گذرای کنار جاده عمر جلب کرده ایم. که دیگر به فکر پدر دلسوزمان نیستیم، که دیگر به این فکر نمی کنیم که یک نفر هست که هر روز برای ما دعا می کند، یک نفر هست که همیشه منتظر ماست، یک نفر هست که ما را صدا می زند.  می گوید: « فرزندانم مرا یاری کنید». نمک خورده ایم و نمکدان شکسته ایم.

پدر عزیزی را از یاد برده ایم که یک عمر ما را حمایت نموده است، پدری که به خاطر وجود او زنده ایم. و همچنان در سکوت خیال خویش دنبال هیاهوهای گذرای کنار جاده می گردیم.

وای بر ما! وای بر ما اگر فردا او ما را پیدا کند و ما همچنان غافل باشیم. چه خواهیم کرد وقتی که دست بر شانه مان می زند و   می پرسد: « فرزندم چرا سراغم نیامدی؟» آیا از خجالت می توانیم سرمان را بالا بیاوریم و صورتش را نگاه کنیم. مایی که بارها پرسیده ایم: « آقا جان کِی می بینمت؟» آیا روی دیدن چهره اش را داریم؟ آیا چشم هایمان را آنقدر پاک کرده ایم که نور       چهره اش کورمان نکند؟ آیا گوش هایمان آنقدر پاک هست که با صدای مظلومانه اش ناآشنا نباشد؟ آیا وساوس خناس را از قلبمان آنقدر دور کرده ایم که عشقش در قلبمان جا باز کند و هزاران آیای دیگر که هر کدامشان یادآور یکی از درهایی است که ما را به بیراهه رهنمون می کند و از راه های رسیدن به پدرمان دور می کند.

یک سؤال دیگر می پرسم والسلام. آیا با پدر خودمان هم اینگونه رفتار می کنیم و اینقدر دلش را می شکنیم؟ اگر با پدرمان اینگونه رفتار کنیم که یک لحظه تحملمان نمی کند و از خودش دورمان می کند اما او با تمام بدی هایی که در حقش می کنیم باز صدایمان می کند:

« فرزندانم، مرا یاری کنید»

تعداد مشاهده : 1,541 بازدید
نويسنده : HamidReza

تا دیر نشده …

انتشار در: 18 ژوئن 2013

تا دیر نشده …

 هفته نامه آل یاسین ـشماره ۶

کجایند درماندگان عالم، کجایند تهیدستان و دوره گردان بینوا، کجایند عاشقان منتظر، کجایند آرزومندان ظهور، کجایند در راه ماندگان و ره گم کردگان، کجایند آنها که جانشان سرمایۀ زندگیشان است و تنها سرمایۀ زندگیشان ارزانی قدم های یار، کجایند قلب هایی که با نام مهدی (ع) می تپند، با عشق مهدی (ع) آرام می گیرند و با یاد مهدی پرواز می کنند، کجایند دلهایی که کویر شد و دردها در آن خشکید، کجایند گلوهایی که بغض در آنها شکست، کجایند چشم هایی که با سکوت باریدند و اشک را شرمنده صبرشان ساختند، کجایند غم هایی که در دل ماندند، سینه هایی که از داغ هجران قطعه قطعه شدند، کجایند پیکرهایی که منجی خود را ندیده بر خاک سرد زمین جای گرفتند، کجایند دیده هایی که یار را ندیده بسته شدند، کجایند حنجره هایی که عشق مهدی را فریاد می کردند ،کجایند آنهایی که پیشانی بند »یا مهدی«  زینت بخش سرهای سرفرازشان بود،کجایند آنهایی که زمزمۀ دعاهای عهد وندبۀ شان زمین و زمان را می لرزاند ،کجایند آنها که ندیده زیارت معشوق خواندند،کجایند آنهایی که هر شب فریاد بر می آورند:»فَاَبذلُ نفسی و مالی و ولدی واهلی وجمیع ما خولنی ربی بین یدیک «(حاضر و آماده ام به بذل جان و مال و فرزند واهل و جمیع دارائیم که همه را پیش رویت  فدا کنم )

کجایند آنها که هر روز با نگ میزنند :«اللهم عرفنی حجتک ،فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی :خدایا تو حجتت را به من بشناسان و گرنه از دینم گمراه خواهم شد »

کجایند آنهایی که هر لحظه زمزمه می کنند :«الهی عظم البلا و برح الخفا »

کجایند آنهایی که با «یا ایها الوصی والخلف الحجه» طالب حاجتند

کجایند مستضعفانی که عاجزانه می خوانند «السلام علیک یا معز المومنین المستضعفین »

کجایند آنهایی که شب قدرشان را با «و ان یرزقنی طلب ثاری مع امام هدی »سحر می کنند

کجایند آنهایی که زبانشان «یا بقیه الله فی ارضه »را گویاست

کجایند آنهایی که هر صبح ندا بر می آورند «اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه »

کجایند آنهایی که اشک در دیدگانشان حلقه می زند و زمزمه می کنند :«اللهم الدفع عن ولیک و خلیفتک »

کجایند آنهایی که سجادۀ نمازشان بعد از هر نماز با آرزوی «اللهم عجل لولیک الفرج »خیس از اشک می شود.

بیائید ،آری بیائید و ببینید غربت امام عصرتان را که در آغازین روز امامتش تنها و غریب آوارۀ بیابان شده و هیچ دستی نیست تا با او بیعت کند ،هیچ چشمی نیست تا بر مظلومیتش بگرید ،آری ،امروز آغاز امامت امام عصرمان است که از دیده ها نهان است و آوارۀ بیابان .بیائید تا دیر نشده ،تا ننگ کوفی شدنمان گوش فلک را کر نکرده ،تا صفحه های سپید تاریخ را نوای بی وفاییمان سیاه نکرده ،تا دست به آسمان نبرده و شکایتمان را به نزد خالقمان نبرده ، تا همچون یونس به خود واگذارمان نکرده و از ما نومید نشده به یاریش برویم .

بیائید تا دیر نشده به زیارتش برویم و عهد ببندیم که چنانچه شایستۀ اوست او را بشناسیم

آری ،بیائید تا دیر نشده برویم .

تعداد مشاهده : 1,556 بازدید
نويسنده : HamidReza

وجود همیشگی امام

انتشار در: 18 ژوئن 2013

وجود همیشگی امام

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۶

(أن الأرضَ لا تخلُومِن حُجَهٍ إما مغموراً )

زمین هیچگاه از حجت خالی نخواهد بود ؛چه آن حجت ظاهر وچه حجت پنهان.

شرح

این کلام ،قسمتی از توقیعی است که امام زمان (ع) به عثمان بن سعید عمری وفرزندش محمد مرقوم داشته اند .حضرت (ع) بعداز سفارش های زیاد ،به مطلبی اشاره می کند و می فرماید :باید همیشه ،در روی زمین ،حجت الهی باشد ،ونمی توان حتی لحظه ای را تصور کرد که امام معصوم نباشد .

احتیاج انسان ودیگر موجودات به امام ،ادامۀ احتیاج آنان به پیامبر است . نیاز به فرد معصوم ـ چه پیامبر چه امام ـ رااز دیدگاههای مختلفی می توان بررسی کرد .یکی از این وجوه ،نیاز به قانون الهی وتفسیر آن از سوی امام است .در کتاب های کلام با دلیل های عقلی ثابت شده است که بشر برای اصلاح زندگی دنیوی خود ورسیدن به سعادت ابدی واخروی ،نیازمند پیامبر است . نیاز بشر به دین وتفسیر صحیح از آن ،ابدی است . پیامبراسلام (ص) دین اسلام را به عنوان آخرین دین الهی آورد وهمۀ احکام ومسائل آن را بازگو کرد .پس از وفات پیامبر (ص)  به همان دلیل های عقلی ، باید کسانی مانند پیامبردر علم وعصمت و… وجود داشته باشند .اینان کسانی نیستند جز امامان بزرگوار علیهم السلام . حضرت (ع) به این نکتۀ مهم هم اشاره دارند که به دلیل سستی مردم در پذیرش حق ،این طور نیست که همۀ امامان به حکومت برسند ویادر میان مردم حاظر باشند ، همان طور که همه ی انبیاء واوصیاء الهی گذشته نیز ، به حکومت دست نیافتند وبرخی نیز تا مدتی در غیبت به سر بردند .

پی نوشت:

۱-کمال الدین ،ج ۲،ص۵۱۱،ح۴۲؛الخزائن والجرائح،ج۳،ص۱۱۱۰،ح۲۶؛بحارالأنوار،ج۵۳،ص۱۹۱،ح۱۹

تعداد مشاهده : 1,549 بازدید
نويسنده : HamidReza

گزارش آل یاسین از آغاز امامت امام زمان (عج)

انتشار در: 18 ژوئن 2013

گزارش لحظه به لحظه آل یاسین از آغاز امامت امام زمان (عج)

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۶

۱** تلاش برای کشتن امام حسن عسکری (ع)

هنگامی که حضرت حجت (ع) متولد گردید، امام حسن عسکری فرمود: « ستمکاران پنداشتند مرا می کشند و نسل امامت را قطع می کنند، آنها قدرت خداوند را چگونه یافته اند.»

۲آغاز امامت مهدی (عج)

ابوالأدیان می‌گوید: من خدمتکار امام حسن [عسکری](ع) بودم و نامه‌های او را به شهرها می‌بردم و در آن بیماری که منجر به فوت او شد نامه‌هایی نوشت و فرمود آنها را به مدائن برسان. چهارده روز اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّاء خواهی شد و از سرای من صدای واویلا می‌شنوی و مرا در مغتسل می‌یابی. ابوالأدیان گوید: ای آقای من! چون این امر واقع شود امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامه‌های مرا از تو مطالبه کرد همو قائم پس از من خواهد بود، گفتم: دیگرچه؟ فرمود: کسی که بر من نماز خواند همو قائم پس از من خواهد بود، گفتم: دیگرچه؟ فرمود: کسی که خبر دهد در آن همیان چیست همو قائم پس از من خواهد بود. و هیبت او مانع شد که از او بپرسم در آن همیان چیست؟

نامه‌ها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همانگونه که فرموده بود روز پانزدهم به سامرّاء درآمدم و به ناگاه صدای واویلا از سرای او شنیدم و او را بر مغتسل یافتم و برادرش جعفربن علی را بر در سرا دیدم و شیعیان را بر در خانه‌اش دیدم که وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک می‌گویند. با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود؛ زیرا می‌دانستم که او شراب می‌نوشد و در کاخ قمار می‌کند و تار می‌زند، پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم و از من چیزی نپرسید، آنگاه عقید بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است برخیز و بر وی نمازگزار! جعفربن علی داخل شد و بعضی از شیعیان که سمّان و حسن بن علی – که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود – در اطراف وی بودند.چون به سرا درآمدیم حسن بن علی را کفن شده بر تابوت دیدم و جعفربن علی پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد و چون خواست تکبیر گوید کودکی گندم‌گون با گیسوانی مجعد و دندانهایی که بین آنها فاصله بود، بیرون آمد و ردای جعفربن علی را گرفت و گفت: ای عمو! عقب برو که من به نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم. و جعفر با چهره‌ای رنگ پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد و آن حضرت کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! جواب نامه‌هایی را که همراه توست بیاور، و آنها را به او دادم و با خود گفتم این دو نشانه، باقی می‌ماند همیان. آنگاه نزد جعفربن علی رفتم در حالی که او آه می‌کشید. حاجز وشّاء به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجت کنیم.

 گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیده‌ام و او را نمی‌شناسم. ما نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از حسن بن علی(ع) پرسش کردند و فهمیدند که او در گذشته است و گفتند: به چه کسی تسلیت بگوییم؟ و مردم به جعفر بن علی اشاره کردند، آنها بر او سلام کردند و به او تبریک و تسلیت گفتند و گفتند: همراه ما نامه‌ها و اموالی است، بگو نامه‌ها از کیست؟ و اموال چقدر است؟ جعفر در حالی که جامه‌های خود را تکان می‌داد برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب می‌خواهید.

راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‌های فلانی و فلانی همراه شماست و همیانی که درون آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است. آنها نامه‌ها و اموال را به او دادند و گفتند: آنکه تو را برای گرفتن اینها فرستاده همو امام است. جعفربن علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن کودک را گزارش داد.

۳** بازرسی خانه امام حسن عسکری (ع)

هنوز لحظاتی از رحلت امام حسن عسکری نگذشته بود که خانه آن حضرت از طرف معتمد عباسی به محاصره درآمد. مأموران حکومت به بازرسی دقیق خانه امام (ع) و جستجوی فرزندش پرداختند. آنان زنان قابله را احضار نمودند تا کنیزان باردار را بیابند. قابله ای گفت: فلا ن کنیز باردار است. کنیز را در اتاقی بازداشت کردند و نگهبانان مسلح زنان را مأمور کردند تا هنگام زایمان آن کنیز، مراقب او باشند.

۴**  گزارش جعفر و دستگیری صیقل

پس از گزارش جعفر، مبنی بر اینکه فرزند خردسالی در خانه امام حسن عسکری (ع) وجود دارد. بار دیگر معتمد برآشفت و خدمت گزاران خود را فرستاد که صیقل، کنیز امام حسن عسکری (ع) را پیدا کنند و از او بخواهند تا طفل را به آنها نشان دهد.

صیقل وجود چنان فرزندی را انکار کرد. او برای آنکه وجود مقدس امام عصر را از گزند خطر برهاند، به آنان گفت: من از امام حسن عسکری (ع) باردارم. آنان تصمیم گرفتند صیقل را در خانه ای زندانی کنند تا فرزندش را به دنیا بیاورد، تا پس از ولادت او را بکشند، ناگاه با مرگ عبدا… بن یحیی، وزیر خلیفه مواجه شدند. از طرفی صاحب الزنج از بصره خروج کرد و اوضاع مملکت برآشفت. صیقل از این موقعیت استفاده کرد و به خانه خود بازگشت.

۵**  اعزام نیرو برای کشتن امام زمان (عج)

رشیق می گوید: معتضد، خلیفه  عباسی مرا همراه دو نفر دیگر احضار کرده و به ما دستور داد تا هر یک، دو اسب با خود برداریم و به سرعت، به سامرا برویم. او نشانی خانه امام حسن عسکری (ع) را به ما داد و گفت: وقتی که به در خانه می رسید، غلام سیاهی آنجا نشسته است. داخل خانه شوید و هر که را در آنجا دیدید، سر او را برای من بیاورید.

رشیق می گوید: به دنبال دستور او راهی شهر سامرا شدیم. چون به خانه امام حسن عسکری رسیدیم، غلام سیاهی در دهلیز خانه نشسته بود. از او پرسیدم: آیا کسی در این خانه هست؟ گفت: صاحبش، و دیگر هیچ اعتنایی به ما ننمود.

چون داخل خانه شدیم، از تمیز بودن آن بسیار در شگفت ماندیم و به روی خود، پرده ای را آویزان دیدیم که هرگز شبیه و مانندش تا کنون ندیده بودیم، پرده را کنار زدیم. حجره بزرگی در نظرمان جلوه کرد. دریایی آبی در میان حجره نمایان بود و در منتهای حجره، حصیری روی آب گسترده و بر روی آن حصیر، مردی مشغول نماز بود و هیچ توجهی به ما نمی کرد.

احمد بن عبدا… به قصد انجام مأموریت، پا در حجره گذاشت که در آب فرو رفت و پس از دست و پا زدن زیاد، دست دراز کرد و ما او را از آب بیرون کشیدیم که ناگاه از هوش رفت و پس از ساعتی به هوش آمد. همسفر ما تصمیم گرفت پیش رود، که حالش همانند احمد بن عبدا… شد. به ناچار زبان عذرخواهی گشوده، گفتم: از خدا و از تو ای مقرب درگاه خدا! معذرت می خواهم، به خدا سوگند! نمی دانستیم که نزد چه کسی می آئیم و اکنون توبه می کنیم. او به سخنان ما توجهی ننمود و مشغول خواندن نماز شد. چون چنین دیدیم، به طرف معتضد برگشتیم. معتضد به نگهبانان سپرده بود که هر وقت ما برگشتیم از ورودمان جلوگیری نکنند.

نیمه شب بود که نزد معتضد رفتیم و ماجرا را گفتیم. او از ما پرسید: آیا پیش از آنکه به اینجا برسید با فرد دیگری در این باره صحبت کرده اید؟ گفتیم: نه. معتضد گفت: اگر کسی از این ماجرا باخبر شود، همه شما را خواهم کشت. از این رو ما از ترس کشته شدن تا او زنده بود جرأت نداشتیم این ماجرا را نقل کنیم.

۶علی بن سنان موصلی گوید:

چون آقای ما ابومحمد حسن بن علی(ع) درگذشت، از قم و بلاد کوهستان نمایندگانی که معمولا وجوه و اموال را می‌آوردند درآمدند و خبر از درگذشت امام حسن(ع) نداشتند و چون به سامرّاء رسیدند از امام حسن(ع) پرسش کردند، به آنها گفتند که وفات کرده است، گفتند: وارث او کیست؟ گفتند: برادرش جعفربن علی، آنگاه از او پرسش کردند، گفتند که او برای تفریح بیرون رفته و سوار زورقی شده است شراب می‌نوشد و همراه او خوانندگانی هم هستند، آنها با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: اینها از اوصاف امام نیست، و بعضی از آنها می‌گفتند: بازگردیم و این اموال را به صاحبانش برگردانیم.

ابوالعباس محمد بن جعفر حمیری قمی گفت: بمانید تا این مرد بازگردد و او را به درستی بیازماییم. راوی می‌گوید: چون بازگشت به حضور وی رفتند و بر او سلام کردند و گفتند: ای آقای ما! ما از اهل قم هستیم و گروهی از شیعیان و دیگران همراه ما هستند و ما نزد آقای خود ابومحمد حسن بن علی اموالی را می‌آوردیم، گفت: آن اموال کجاست؟ گفتند: همراه ماست، گفت: آنها را به نزد من آورید، گفتند: این اموال داستان جالبی دارد، گفت: آن داستان چیست؟ گفتند: این اموال از عموم شیعه یک دینار و دو دینار گردآوری می‌شود. سپس همه را در کیسه‌ای می‌ریزند و بر آن مهر می‌کنند و چون این اموال نزد آقای خود ابومحمد می‌آوردیم می‌فرمود: همه آن چند دینار است و چند دینار از آن که و چند دینار آن از آن چه کسی است و نام همه آنها را می‌گفت و نقش مهرها را هم می‌فرمود، جعفر گفت: دروغ می‌گویید. شما به برادرم چیزی را نسبت می‌دهید که انجام نمی‌داد، این علم غیب است و کسی جز خدا آن را نمی‌داند.

راوی گوید: چون آنها کلام جعفر را شنیدند و به یکدیگر نگریستند و جعفر گفت: آن مال را نزد من بیاورید، گفتند: ما مردمی اجیر و وکیل صاحبان این مال هستیم و آن را تسلیم نمی‌کنیم مگر به همان علامتی که از آقای خود حسن بن علی می‌دانیم. اگر تو امامی بر ما روشن کن و الا آن را به صاحبانش بر می‌گردانیم تا هر کاری که صلاح می‌دانند بکنند.

راوی می‌گوید: جعفر به نزد خلیفه – که در آن روز در سامراء بود – رفت و علیه آنها دشمنی کرد و خلیفه آنها را احضار کرد و گفت: آن مال را به جعفر تسلیم کنید، گفتند: خدا امیرالمؤمنین را به صلاح آورد، ما گروهی اجیر و وکیل این اموال هستیم و آنها سپرده مردمانی است و به ما گفته‌اند که آن را جز با علامت و دلالت به کسی ندهیم و با ابومحمد حسن بن علی(ع) نیز همین عادت جاری بود.

خلیفه گفت: چه علامتی با ابومحمد داشتید؟ گفتند: دینارها و صاحبانش و مقدار آن را گزارش می‌کرد، و چون چنین می‌کرد آنها را تسلیم وی می‌کردیم، ما مکرر به نزد او می‌آمدیم و این علامت و دلالت ما بود و اکنون او درگذشته است، اگر این مرد صاحب‌الامر است بایستی همان کاری را که برادرش انجام می‌داد انجام دهد و الا آن اموال را به صاحبانش بر می‌گردانیم. و جعفر گفت: ای امیرالمؤمنین! اینان مردمی دروغگو هستند و بر برادرم دروغ می‌بندند و این علم غیب است. خلیفه گفت: اینها فرستاده و مأمورند و ما علی الرسول إلّا البلاغ. جعفر مبهوت شد و نتوانست

پاسخی دهد و آنها گفتند: امیرالمؤمنین بر ما منت نهد و کسی را به بدرقه ما بفرستد تا از این شهر به در رویم. چون از شهر بیرون آمدند، غلامی نیکومنظر که گویا خادمی بود به طرف آنها آمد و ندا می‌کرد ای فلان بن فلان! ای فلان بن فلان! مولای خود را اجابت کنید، گوید: گفتند که آیا تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذالله! من بنده مولای شما هستم، نزد او بیایید، گویند: ما به همراه او رفتیم تا آنکه بر سرای مولایمان حسن بن علی(ع) وارد شدیم و به ناگاهی فرزندش، آقای ما، قائم(ع) را دیدم که بر تختی نشسته بود و مانند پاره ماه می‌درخشید و جامه‌ای سبز در بر داشت.

بر او سلام کردیم و پاسخ ما را داد، سپس فرمود: همه مال چند دینار است و چند دینار از فلانی و چند دینار از فلانی و بدین سیاق همه اموال را توصیف کرد. سپس به وصف لباسها و اثاثیه و چهارپایان ما پرداخت و ما برای خدای تعالی به سجده افتادیم که امام ما را به ما معرفی فرمود و بر آستانه وی بوسه زدیم و هر سؤالی که خواستیم از او پرسیدیم و او جواب داد، آنگاه اموال را نزد او نهادیم و قائم (ع) فرمود که بعد از این مالی را به سامراء نبریم و فردی را در بغداد نصب می‌کند که اموال را دریافت کند و توقیعات از نزد او خارج شود، گوید: از نزد او بیرون آمدیم و به ابوالعباس محمد بن جعفر قمی حمیری مقداری حنوط و کفن داد و به او فرمود: خداوند تو را در مصیبت خودت اجر دهد. راوی می‌گوید: ابوالعباس به گردنه همدان نرسیده درگذشت و بعد از آن اموال را به بغداد و به نزد وکلاء منصوب او می‌بردیم و توقیعات نیز از نزد آنها خارج می‌گردید.

منابع:

بامداد بشریت ـ محمد جواد مروجی طبرسی

شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج۲، ص۲۲۳ – ۲۳۰٫

تعداد مشاهده : 1,618 بازدید
نويسنده : HamidReza

آیا یک کودک پنج ساله می تواند امام شود ؟

انتشار در: 18 ژوئن 2013

آیا یک کودک پنج ساله می تواند امام شود ؟

هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۶

پاسخ : البته معلوم است که هر کسی قابلیت احراز مقام امامت یا نبوت را ندارد، بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلای انسانیت قرار گرفته باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. و همچنین از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانی تنزل داده و به مردم ابلاغ کند. لذا پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند وبه واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب می کند. این امتیاز از همان اوان کودکی در وجود آن بزرگواران موجود است ، لکن اگر صلاح باشد و شرایط موجود شود و مانعی هم در کار نباشد آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفی می شوند ومامور حفظ و تحمل احکام می گردند، این انتخاب و نصب ظاهری ، چنانکه گاهی بعد از بلوغ یا در زمان بلوغ وبزرگی انجام می گیرد، ممکن است در ایام کودکی تحقق پذیرد.

چنانکه عیسی مسیح در گهواره ، با مردم سخن گفت و رسما اعلان کرد که من پیامبر خدا و صاحب کتاب و مقام نبوتم :« قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا و جعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی بالصلوه و الزکاه مادمت حیا…»۱

از این آیه به خوبی استفاده می شود که حضرت عیسی در همان ایام کودکی پیغمبر و صاحب کتاب بوده است. همچنین حضرت یحیی در دوران صباوت و صغر سن به مقام نبوت رسیده ، چنانکه در آیه شریفه آمده که :« یا یحیی خذ الکتاب بقوه و اتیناه الحکم صبیا»۲

بنابراین ، وقتی عیسی مسیح و حضرت یحیی می توانند در کودکی به مقام نبوت برسند، چه مانعی دارد که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) نیز در سنین کودکی به مقام امامت برسد، جالب اینجاست که ائمه قبلی خبر داده بودند که سن امام زمان کمتر از سن سایر ائمه است، چنانکه امام باقر (ع) فرمود :حضرت صاحب الامر سن مبارکش از تمام ما کمتر و گمنام تر است»۳

اتفاقا بعضی ازائمه نیز در سن قبل از بلوغ به مقام امامت رسیدند،‌مثلا امام جواد (ع) در هنگام شهادت حضرت رضا هفت یا نه ساله بوده و به دلیل همین صغر سن بعضیها در امامتش تردید کردند. به منظور حل این مشکل و رفع تردید گروهی از بزرگان شیعه به محضر امام جواد رسیدند و صدها معضله و مسائل مشکل را از وی پرسیدند و جواب کافی دریافت کردند و کراماتی را نیز مشاهده کردند که شک و شبهه آنان برطرف شد.۴ امام علی النقی نیز شش سال و پنج ماه از سن شریفش گذشته بود که پدرش به شهادت رسید و امامت به وی منتقل شد.۵ بنابراین ، مساله صغر سن و رسیدن به مقام امامت در سن کودکی اختصاص به امام عصر علیه السلام ندارد.

کودکان نابغه :۶

در بین اطفال عادی نیز افراد نادری دیده می شوند که از حیث استعداد و حافظه ، نابغه عصر خویش بوده و قوای دماغی و ادراکات آنان ، از مردان چهل ساله هم بهتر است ، به عنوان نمونه به بعضی از موارد اشاره می کنیم :

الف ) بوعلی سینا یکی از این افراد است . ازوی نقل شده که گفته است :«چون به حد تمیز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند، و پس از آن به معلم ادب ، پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت می کردند، من همه را حفظ می کردم. بعلاوه استاد مرا به کتابهای ذیل تکلیف کرد : «الصفات» ، « غریب المصنف» ، «ادب الکاتب» ، « اصلاح المنطق » ، « العین» ، « شعر و حماسه» ، « دیوان ابن رومی» ، « تصریف مازنی» و « نحو سیبویه» .پس همه را در مدت یک سال و نیم از بر کردم و اگر تعویض استاد نبوددر کمتر از این مدت حفظ می کردم و چون به ده سالگی رسیدم ، مورد تعجب اهل بخاری بودم‌. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگی رسیدم بر طبق مذهب ابی حنیفه فتوی می دادم‌، پس از آن شروع کردم به علم طب و « قانون» را در سن شانزده سالگی تصنیف کردم و در سن ۲۴ سالگی خود را در تمام علوم متخصص می دانستم».۷

ب ) فاضل هندی که درباره اش چنین نوشته اند :« قبل از رسیدن به سن سیزده سالگی تمام علوم معقول و منقول راتکمیل کرده بود و قبل از دوازده سالگی به تصنیف کتاب پرداخت».۸

ج) سید محمد حسین طباطبایی قمی که در عصر ما در سن پنج و نیم سالگی حافظ همه قرآن شد و هم اکنون که در سال ۱۳۷۶ است ، مشغول به تحصیل دروس حوزوی است و آنچنان بر مبنای آیات قرآن مسلط است که در گفتگو معمولا با آیات قرآن سخن می گوید و به سوالات پاسخ می دهد.

د) رقیه محمدی دختر هفت ساله ای که اینجانب او را همراه پدرش روزی در قم منزل ایه الله صالحی مازندرانی دیدم،‌علاوه بر این که حافظ کل قرآن است و از هر موضوعی که می خواستی آیه ای تلاوت می کرد، به تمامی لهجه ها و قرائت های قراء معروف عصر آشنایی داشت و به طریق هر قاری که می خواستند قرآن می خواند.

هـ) «توماس یونگ» که باید او را از جمله بزرگترین دانشمندان انگلستان به حساب آورد از کودکی اعجوبه ای بود. از دو سالگی خواندن را می دانست و در هشت سالگی ، خود به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت و از نه سالگی تا چهارده سالگی اوقات فراغت خویش را در بین فواصل کوتاه ساعات درس به آموختن زبانهای فرانسه ، ایتالیایی ، عربی ، فارسی و عبری صرف کرد و زبانهای مذکور را به خوبی یاد گرفت. در بیست سالگی مقاله ای درباره تئوری رویت ، به جامعه پادشاهی فرستاد و در آن شرح داد که چگونه می توان به وسیله تغییر انحنای زجاجیه چشم همواره تصویر را واضح دید».۹

اگر صفحات تاریخ را ورق بزنید‌، امثال و نظایر این نوابغ را زیاد خواهید یافت . اگر در بین افراد عادی مساله اینچنین است ، چه استبعادی دارد که خداوند متعال امام عصر را که حجت حق و علت متعیه عالم است در سن پنج سالگی منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده اش واگذار کند؟

پی نوشت:  ۱٫ ذوالقرنین / ۳۰۰۰ سال . * ۲٫ عاد کبیر / ۳۵۰۰ سال. * ۳٫ نوح نبی / ۲۵۰۰ سال.  * ۴٫ عوج بن عناق / ۳۵۰۰ سال. * ۵٫ سطیح کاهن ۳۰ قرن. * ۶٫ ریان بن دومغ پدر عزیز مصر ۱۷۰۰ سال. * ۷٫ پادشاهای که احداث مهرگان کرد / ۲۵۰۰ سال .  * ۸٫ خضر و الیاس تا کنون زنده اند.  * ۹٫ عیسی مسیح نیز زنده است.

تعداد مشاهده : 1,664 بازدید
نويسنده : HamidReza