امروز : پنج شنبه، ۱ آذر ۱۴۰۳

جدیدترین مطالب ارسالی سایت

افسوس که نفهمیدیم!

انتشار در: 09 سپتامبر 2014

افسوس که نفهمیدیم! ندانستیم این مملکت در پرتو چه کسی برقرار است!

d7663d9c80809b96ad7df52e2a76caa1_M

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیه الله فی الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین

بحث ما در حروف تهجی قرآن بود و بحث در «الف» تمام نشد؛ ولی امروز، چون جمعیت خواستند نسبت به امام علی بن موسی علیهما السلام بحث بشود، ولو این بحث بسیار مشکل است، اما به قدر میسور…؛ بحث از او، بحث از حقیقت قرآن است. مجلس هم مجلس قرآن است، منتها شناخت آن حضرت فوق طاقت ما است! وقتی امام هشتم شناخته می‌شود که انسانیت و کمال انسانیت فهمیده بشود. آن وقت معلوم می‌شود او کیست که می‌تواند خلقت را به غایت نهایی برساند.

در این خلقت، تمام آفاق، مقدمه‌ی انفس است؛ فهم قرآن بسیار مشکل است! «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی‏ أنفسهم»؛ این انسان در یک کفه‌ی میزان است؛ تمام آفاق در یک کفه. این است که مقدمه چقدر عظیم است، تا برسد به ذی المقدمه! بعد آن ذی المقدمه به غایت قصوی برسد.

در قرآن مجید، کلمه‌ی «تبارک» در حدود نه مورد آمده؛ ولی هر موردی به قدری عمیق است که اصلا ورود در بحث بسیار مشکل است! نمونه‌ی مطلب این است:

دو سوره در قرآن است، اما چه دو سوره‌ای! ـ‌خود آن باز بحث مفصلی داردـ یکی سوره‌ی فرقان؛ یکی سوره‌ی ملک. آن‌هایی که اهل تأمل و دقت هستند، مطالعه کنند، ببینند در سوره‌ی ملک چه غوغایی است، در هر آیه‌ای! در سوره‌ی فرقان چه خبر است! هر یک از این دو سوره مصدر است به آیه‌ای. هر یک از این دو آیه باز مصدر است به «تبارک». «تبارک» را خدا کجا گفته؟ «تبارک الذی نزل الفرقان علی‏ عبده لیکون للعالمین نذیرا».

 

در این وقت کم و بحث معرفت امام هشتم، کجا می‌شود به مطلب، حتی در حد ادنی، رسید؟!

در سوره‌ی ملک: «بسم الله الرحمن الرحیم، تبارک الذی بیده الملک وهو علی‏ کل شی‏ء قدیر، الذی خلق الموت والحیاه» که بعد غوغایی است و قیامتی! به خلقت انسان که می‌رسد، اطوار سبعه‌ی خلقت را شرح می‌دهد. انسان تا شناخته نشود، امام رضا شناخته نخواهد شد.

انسان اطوار سبعه دارد؛ طور اول شروع می‌شود از «لقد خلقنا الإنسان من سلاله من طین»؛ طور هفتم: «ثم أنشأناه خلقا آخر». دنبال طور هفتم، «فتبارک الله أحسنُ الخالقین». این کیفیت استعمال «تبارک» است؛ آن «تبارک» در سوره‌ی ملک، آن «تبارک» در سوره‌ی فرقان، این «تبارک» در سوره‌ی مؤمنون، باید ضمیمه بشود. در این جا، خدا می‌فرماید: «فتبارک الله أحسن الخالقین»؛ این است انسان!

حالا، کمال انسان به چیست؟ کمال انسان به دو کلمه است؛ حرف حساب هم دو کلمه است: یکی عقل؛ یکی ایمان. این جوهر همه‌ی عقلیات و نقلیات است: کمال خلقت، انسان است؛ کمال انسان، عقل و ایمان است.

دو حدیث امام هشتم دارد: یکی در عقل؛ یکی در ایمان. در هر حدیثی، در هر جمله‌ای، شق القمر کرده! آن وقت، امام هشتم شناخته می‌شود!

ابن سکّیت کسی است که ابن خلّکان، درباره‌ی کتاب او، می‌نویسد: این کتابی است که مانندش نیست و مرجع است برای کل. همچو مردی آمد زانو به زمین زد، گفت: یابن رسول الله! حجت، امروز چیست؟ فرمود: «العقل». این‌ها را کسانی می‌فهمند که تمام علوم عقلیه، حکمت نظری، حکمت عملی، من الصدر الی الذیل را طی کرده باشند، بعد می‌فهمند او به ابن سکیت چه فرموده! فرمود: حجت، عقل است. بعد در بیان دیگر، کمال عقل را بیان کرد که کمال عقل در چیست. اینها را باید فهمید، آن وقت فهمید دنیا از چه تعلیم و تربیتی محروم شد!

فرمود: عقل کسی تمام نمی‌شود الا به این امور؛ – ما مختصر قسمتی را می‌گوییم- اول: «الخیر منه مأمول…». شروع می‌کند به چه کلمه‌ای؟! جمله‌ی اولش ابتدا می‌شود به «خیر». این است که فهم این احادیث و فقه این روایات، دونه خرط القتاد!

«الخیر منه مأمول والشر منه مأمون». دو کلمه را گرفته، «خیر» و «شر». «الف» بر سر هر دو آمده، «الف و لام» جنس. جنس خیر، از او مأمول است؛ جنس شر از او مأمون است. گفتیم: هر جمله‌ای بحث مفصلی دارد. امام هشتم در این جمله‌ها شناخته می‌شود.

دوم، از این دو تا که می‌گذرد: کثیر خیر را از خودش قلیل می‌شمرد؛ اما قلیل خیر را از دیگری کثیر می‌شمرد. این چنین عقل به کمال می‌رسد. ملول نمی‌شود از طلب حوائج؛ آنچه ارباب حاجت به او رجوع کنند، ملالی در او محقق نمی‌شود. این نسبت به خلق؛

اما نسبت به خود: «ولا یسأم من طلب العلم طول دهره»؛ سیر نمی‌شود از طلب علم در طول دهر خودش. چه کرده در هر جمله‌ای!

بعد فرمود: فقر فی الله احب است نزد او از غنا؛ ذلت فی الله احب است نزد او از عزّ. این چنین پرورش می‌دهد آن جوهر انسانیت را؛ «دعامه الإنسان العقل»، این بذر، باید زیر دست این باغبان به ثمر برسد!

حدیث مفصل است، آخرش را بگویم؛ چون خودش در کلمه‌ی آخر عنایت کرد؛ فرمود: «العاشره وما العاشره». آن آخری این است: احدی را نبیند…- کلمه‌ی احد چقدر عموم دارد- احدی را نبیند الا این که بگوید او از من بهتر است. وقتی به این جا رسید، عقل کامل می‌شود؛ چرا؟ بعد تحلیل کرد؛ چون هر که را ببینی، از دو حال خارج نیست: یا از تو بهتر است، یا از تو بدتر است. آن کسی که بدتر است، وقتی به او رسیدی، ببین شرّ او ظاهر است، اما لعلخیری در باطن باشد؛ ولی نسبت به خودت، خیرت ظاهر است. شاید آن خیر باطنی او مقبول درگاه باشد و آن شرّ باطنی تو موجب طرد و آن خیر ظاهر تو هم مردود باشد. وقتی چنین است، پس آن(انسان به ظاهر) شرّ از من بهتر است.

خلاصه‌ی بیان این است: کسانی که اهل فن هستند [توجه کنند]: بالنسبه به خودت علم به عدم است، بالنسبه به او عدم العلم است. عدم العلم با علم به عدم هرگز تعارض نمی‌کند. آن وقت، عقل کامل می‌شود. اما اگر دیدی بهتر است، باید آنچنان به دنبال او بروی تا به هر بهتری برسی. اگر این چنین شد، عقل کامل است. این کلمه‌اش در کمال عقل.

وقتی می‌رسد به ایمان…- کی خوابیده در طوس؟! کیست؟!- وقتی می‌رسد به ایمان، فرمود: مؤمن، ایمانش کامل نمی‌شود مگر این که سه سنت در او باشد: اول از خدا؛ دوم از رسول خدا؛ سوم از ائمه‌ی هدی. اما از خدا «کتمان السر». وقتی مؤمن، ایمانش کامل می‌شود که از خدا بیاموزد ستار العیوبی را؛ حامل اسرار باشد. باز در این کلمه غوغایی است! یعنی چه کتمان السر را از خدا بگیرد؟!

اما از رسول خدا «مداراه الخلق»؛ چه کرد؟ ببینید، دندانش را شکستند، خاکستر بر سرش ریختند، شخص اول عالم بود، به آن وضع با او معامله کردند، بعد گفت: «اللهم اهد قومی فإنهم لا یعلمون». به جای آن همه عذاب که از مردم کشید، دعا کرد، آن هم از خدا چه خواست؟! «اللهم اهد قومی». بعد قیامت این است: دنبال «اللهم اهد…» کلمه‌ی «قومی» است. آن مردم جزیره العرب را به خودش منسوب کرد که جلو عذاب را بگیرد. بعد آنچه عقل را حیران می‌کند، این است که آخر هم برای خود آن‌ها عذرخواهی کرد؛ علت آورد، گفت: «فإنهم لا یعلمون»؛ ببخش این‌ها را که جاهل هستند. عذرشان را بپذیر. از این مدارات را بگیر؛ آن وقت می‌شوی مؤمن.

اما از ما؛ «الصبر فی البأساء والضراء».

به این سه کلمه، بشر به غایت القصوای خلقت می‌رسد.

تمام علما اخلاق، از زمان ارسطو تا حال، آنچه تمام رجالی که در تهذیب بشریت کار کردند، سه مرحله است: مرحله‌ی اول، تخلیه؛ مرحله‌ی دوم، تجزیه؛ مرحله، سوم تحلیه. تمام مراحل ثلاثه را در دو روایت جمع کرده! آن هم تمام نواقص حکمت عملی عالم را به دو روایت از بین برده!

اگر کلمات او تحقیق می‌شد، تشریح می‌شد، فهمیده می‌شد، به کار بسته می‌شد؛ دو حدیث او، دنیا را منقلب می‌کرد! شناختن همچو کسی سهل است؟!

این روایت را علی بن ابراهیم از ابراهیم بن هاشم، او از ابن ابی عمیر، ابن ابی عمیر از بعض اصحابه از عمر بن یزید، عن الصادق علیه السلام… روایت همچو روایتی است! با این سند!

امام فرمود: یک حج برابر است با عتق هفتاد رقبه.

بعد، عمر بن یزید…- کسانی که اهل فقه هستند، روات را بشناسند. در فقاهت لازم است این نکته که آن راوی کیست. عمر بن یزید است، معاویه بن عمار است، زراره است، ابو بصیر است-… پرسید: آیا عدل حج چیزی هست؟ امام فرمود: هیچ چیز عدیل حج نیست. یک درهم در راه حج برابر است با دو هزار هزار درهم در غیر حج من سبیل الله. این روایت را خوب داشته باشید.

مشایخ ثلاثه، یعنی ثقه الاسلام کلینی، شیخ الطائفه در تهذیب، شیخ المحدثین صدوق در عیون و امالی، روایتی که مشایح ثلاثه متفقا نقل کنند… قسمتی از این روایت این است: امام هفتم فرمود: زیارت ولد من علی- خوب دقت کنید- زیارت ولد من علی افضل است از هفتاد حج مبرور! آن حج، با آن عظمت! یک زیارت او معادل می‌شود، در یک کفه قرار می‌گیرد، هفتاد حج مبرور، نه هر حجی! این جمله‌ی اول. از این «إن»، از راه اثر پی به مؤثر ببرید

بعد مطلب به این جا خاتمه پیدا نکرد؛ فرمود: کسی که او را زیارت کند، یک شب کنار قبر او بیتوته کند، «کان کمن زار الله فی عرشه». این بیان کسی است که ضمان عصمت از خدا دارد! «کان کمن زار الله فی عرشه»!

مرحله بعد، فرمود: وقتی عرش خدا در قیامت سر پا می‌شود، هشت نفر هستند: چهار نفر از اولین، چهار نفر از آخرین. از اولین نوح، ابراهیم، موسی، عیسی؛ از آخرین: جدش ، امیرالمؤمنین، حسن بن علی، حسین بن علی. خود این سرّی دارد!

بعد از این جمله، فرمود: زوار قبور ائمه همنشین اند با خود ائمه؛ اما «أعلاهم منزله و أقربهم حبوه زوار قبر ولدی علی». این است امام رضا! «أعلاهم منزله » و اقرب آن‌ها به عطیه‌ی خدا زوار قبر علی بن موسی است!

امام هشتم، معرفتش فوق طاقت بشر است! حالا چه خصوصیاتی است در آن؟

ختام مطلب…، چون باید مردم بدانند چه خبر است. افسوس که نفهمیدیم! ندانستیم این مملکت در پرتو چه کسی برقرار است! یک عمر صلوات فرستادید. در صلوات چه گفتید؟ آل محمد کیان اند؟ خوب دقت کنید. آن وقت حدیث این است:

امام ششم، رأس و رئیس مذهب، به فرزندش امام هفتم فرمود: در صلب تو عالم آل محمد است!

یک وقت می‌گویند: عالم قوم، یک وقت می‌گویند عالم فلان طائفه؛ اما تعبیر این است؛ اصلا این تعبیر محیر العقول است! جمله‌ی دومش حیرت‌انگیزتر است! و آن جمله این است… کسی که هیچ آرزویی جز خدا ندارد، کسی که به جایی رسیده که در «إیاک نعبد و إیاک نستعین» آن قدر می‌گوید که از خود خدا می‌شنود! همچو کسی به فرزندش این جمله را گفت… فکر کنید تا هر چه می‌توانید! بعد فرمود: «لیتنی أدرکته»؛ ای کاش من زنده بودم و پسر تو علی را می‌دیدم!

اللهم صل وسلم علی ولیک وحجتک علی بن موسی الرضا عدد ما احاط به علمک صلاه ‌دائمه بدوام ملکک و سلطانک.

تعداد مشاهده : 1,480 بازدید
نويسنده : HamidReza

بیایید کاری بکنیم

انتشار در: 05 آگوست 2014

بیایید کاری بکنیم

images (10)

اگر که، من و تو، همان کاری را بکنیم که همه می‌کنند؛ قطعاً، به همان نتیجه‌یی‌خواهیم رسید، که همه می‌رسند.از راهِ کارهایِ تکراری و همیشگی، هرگز، نمی‌توان به دستاوردهایِ نو و غیرتکراری رسید:به هرزه، بی «می» و «معشوق»، عُمر می‌گذرد/ بَطالتم بَس؛ از امروز، کار خواهم کردبه یادِ «چشمِ» تو، خود را، خراب خواهم ساخت/ بنایِ «عهد قدیم»، استوار خواهم کرد …[حافظۀ شعر ایران؛ حافظِ قرآن]دُعای عهد قدیم، فقط خواندنی نیست؛ کار کردنی ـ هم ـ هست، به کار بردنی ـ هم ـ هست.دعای عهد، پیمان‌نامه‌یی ست که ـ حتماً ـ به امضای دو طرف باید برسد؛ وگرنه، نه معنا دارد و نه موجودیت! پیمان‌شکنی، ریشه در نادانی و سُست عهدی دارد.نمی‌شود ندانست، و کاری کرد!آن که نمی‌داند چه می‌کند، در واقع، دارد کاری نمی‌کند؛ و ای کاش، اصلاً، کاری نمی‌کرد! پیامبر دل‌آگاه و دلسوزمان ـ حضرتِ ختمی مرتبت، صلّی الله علیه و آله ـ با دلشوره‌یی دلسوزانه می‌گفت: «آن‌که، نادانسته کاری می‌کند؛ به جای آن‌که کار را درست کند، خراب‌تر ـ هم ـ خواهد کرد!»[نهج‌الفصاحه/سخن شمارۀ ۳۰۵۸]توبه و تغییر، تنها راه، برای کاری کردن‌ست.انقلاب، دیگرگون‌سازی ‌ست: انقلاب، دیگرگون شدن‌ست. انقلاب، دیگرگون کردن‌ست.و «خلّاقیت»،یعنی این‌که شما کاری بکنید که تا کنون نمی‌کرده‌اید؛ و در نتیجه، به دستاوردی نایل شوید، که تاکنون در دنیای‌تان نبوده است! «انتظار» هم، نوعی انقلاب است؛«انتظار» هم، نوعی خلّاقیت است. از «خلّاقیت انتظار»، می‌باید به‌طور «خلّاقانه» بهره گرفت. وگرنه، همین انتظاری که می‌توانست بهترین «فرصت» برای «زمین» و «زمان» باشد، به صورت بدترین «تهدید» رُخ می‌تواند نمود!بیایید کاری بکنیم،و با «مدیریتِ تهدیدها»، بهترین فُرصت‌های انسان و جهان را، بیافرینیم.از هر فرصتی که به خوبی استفاده نکنیم ـباور کنید که خودش به بدترین تهدید، تبدیل خواهد شد. نمی‌شود کاری نکرد، و به جایی رسید؛ و شاید «مسأله‌شناسی»، نخستین کاری باشد که باید کرد. آن کس که مسأله‌هایش را نمی‌شناسد، و یا اگر می‌شناسد، آن‌ها را نمی‌تواند دسته‌بندی و اولویت‌بندی کند ـ حتماً ـ شکست خواهد خورد! … امّا، آن‌که مسألۀ خودش را ـ مسألۀ اساسی و حیاتی خودش را ـ به خوبی شناخته است؛ به واقع، در راهِ نوآوری و «مهندسیِ‌ مجدّدِ زندگی»،‌ گام نهاده است. «خلّاقیت»، دوباره دیدن‌ست؛ و «نوآوری»، دست دادن با آینده‌یی ست که آمدنی‌ست!

ماهنامه موعود شماره ۱۲۰

تعداد مشاهده : 1,610 بازدید
نويسنده : HamidReza

آسیب های خانوادگی آخرالزمان کدامند؟

انتشار در: 05 آگوست 2014

آسیب های خانوادگی آخرالزمان کدامند؟

images (8)

از مهم‌ترین ناهنجاری های خانوادگی در آخرالزّمان ایجاد گسست شدید عاطفی بین اعضای خانواده و از هم گسیختگی خانواده‌هاست. از منظر احادیث اسلامی، در آخرالزّمان بنیاد خانوده‌ها به شدّت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنه‌ها و آفت‌های فراگیر این دوران، در متن تمام خانه‌های شرق و غرب عالم نفوذ خواهد یافت و نه تنها فرزندان که پدران و مادران را نیز فراخواهد گرفت:”در آخرالزّمان، خواهی دید که پدران و مادران از فرزندان خود به شدّت ناراضی اند و عاقّ والدین شدن رواج یافته است.۱ حرمت پدران و مادران سبک شمرده می‌شود.۲ فرزند به پدرش تهمت می‌زند، پدر و مادرش را نفرین می‌کند و از مرگ آنها مسرور می‌شود.۳ در آن هنگام، طلاق و جدایی در خانواده‌ها بسیار خواهد شد.۴ در آن زمان، فتنه ها چونان پاره‌های شب تاریک، شما را فرا می‌گیرد و هیچ خانه‌ای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمی‌ماند؛ مگر اینکه فتنه‌ها در آن داخل می‌شوند.”۵

شهوت‌گرایی و لذّت‌جویی

عفّت و نجابت زنان و مردان آخرالزّمانی در تاخت و تاز اسب وحشی شهوت تاراج می‌گردد و روح ایشان به لجن زاری بدبو از بی‌عفّتی و هواپرستی تبدیل می‌گردد: “همّ و غم مردم (در آخرالزّمان) به سیر کردن شکم و رسیدگی به شهوتشان خلاصه می‌شود، دیگر اهمیّت نمی‌دهند که آنچه می‌خورند حلال است یا حرام؟ و اینکه آیا راه اطفای غرایزشان مشروع است یا نامشروع؟!۶زنان در آن زمان، بی ‌حجاب و برهنه و خودنما خواهند شد.۷ آنان در فتنه‌ها داخل، به شهوت‌ها علاقه‌مند و با سرعت به سوی لذّت‌ها روی می‌آورند.۸ خواهی دید که زنان با زنان ازدواج می‌کنند.۹ درآمد زنان از راه خودفروشی و بزهکاری تأمین می‌گردد.۱۰ آنان حرام‌های الهی را حلال می‌شمارند و بدین سان در جهنّم وارد و در آن جاودان می‌گردند.۱۱

بی‌غیرتی خانوادگی

مردان و زنان آخرالزّمانی، دچار نوعی “قحط غیرت” می‌شوند تا جایی که در دفاع از کیان عفّت و نجابت خانواده‌های خود دچار نوعی بی‌حسّی و بی‌میلی می‌گردند و گاه به عمد، ناموس خویش را در معرض دید نامحرمان قرار می‌دهند و حتّی به بی‌عفّتی‌ها و خودفروشی ایشان رضایت می‌دهند: “مرد از همسرش انحرافات جنسی را می‌بیند و اعتراضی نمی‌کند. از آنچه از طریق خودفروشی به دست می‌آورد، می‌گیرد و می‌خورد. اگر انحراف سراسر وجودش را فراگیرد، اعتراض نمی‌کند، به آنچه انجام می‌شود و در حقّش گفته می‌شود، گوش نمی‌دهد. پس چنین فردی دیّوث است(که بیگانگان را بر همسر خود وارد می‌کند).”۲زن‌پرستی

یکی از آفات و ناهنجاری‌های خانوادگی در آخرالزّمان، زن‌سالاری تا سر حدّ زن‌پرستی و قبله قرار دادن زنان است: “(در آخرالزّمان) تمام همّت مرد، شکم او و قبله‌اش، همسر او و دینش، درهم و دینار او خواهد بود.۱۳ مرد از همسرش اطاعت می‌کند، ولی پدر و مادرش را نافرمانی می‌کند.۱۴ در آخرالزّمان زن را ببینی که با خشونت با همسرش رفتار می‌کند، آنچه را که او نمی‌خواهد، انجام می‌دهد، اموال شوهرش را به ضرر وی خرج می‌کند.”۱۵

مانع تراشی

در تربیت دینی فرزنداناز دیگر ناهنجاری‌های خانوادگی در آخرالزّمان، کم توجّهی والدین به تربیت دینی فرزندان و مانع‌تراشی برای علم آموزی دینی و گرایش‌های الهی آنان است: “وای بر فرزندان آخرالزّمان از روش پدرانشان! نه از پدران مشرکشان، بلکه از پدران مسلمانشان که چیزی از فرایض دینی را به آنها یاد نمی‌دهند و اگر فرزندشان نیز از پی فراگیری معارف دینی بروند، منعشان می‌کنند و تنها از این خشنودند که آنها درآمد آسانی از مال دنیا داشته باشند، هر چند ناچیز باشد. من از این پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.”۱۶

آشناگریزی و همسایه

 آزاریاز آسیب‌های خانوادگی دوره آخرالزّمان، قطع رحم، آشناگریزی و همسایه‌آزاری به شیوه‌های گوناگون است: “هنگامی که پیوند خویشاوندی قطع شود و برای اطعام و مهمانی دادن بر یکدیگر منّت گذارند… .۱۷ همسایه به همسایه‌اش آزار و اذیّت می‌کند و کسی جلوگیری نمی‌کند.۱۸ و همسایه را می‌بینی که همسایه‌اش را از ترس زبانش اکرام و احترام می‌کند.”۱۹حرام‌خوری و آلودگی‌های اقتصادیدر آخرالزّمان بحران اقتصادی حرام به حدّ اعلای خود می‌رسد، خانواده‌ها تقوای اقتصادی را از دست داده و در منجلاب آلودگی‌های اقتصادی همچون ربا، کم فروشی، رشوه‌خواری و گران‌فروشی غوطه‌ور می‌گردند: “هنگامی که ببینی اگر مردی یک روز گناه بزرگی همچون فحشا، کم فروشی، کلاه‌برداری و شرب خمر انجام نداده باشد، بسیار غمگین و اندوهگین می‌شود که گویی آن روز عمرش تباه شده است۲۰ و می‌بینی که زندگی مردم از کم‌فروشی و تقلّب تأمین می‌شود.۲۱ در آن زمان ربا شایع می‌شود، کارها با رشوه انجام می‌یابد، مقام و ارزش دین تنزّل می‌نماید و دنیا در نظر آنها ارزش پیدا می‌کند.”۲۲

منابع:

خانواده و تربیت مهدوی،ص ۳۹ الی ۴۵، آقاتهرانی و حیدری کاشانی.۱٫ اصول کافی، ج۸، ص۴۱٫۲٫ همان.۳٫ بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۵۹، باب ۲۵٫۴٫ إلزام الناصب، ص۱۸۲؛ منتخب الأثر، ص ۴۳۳٫٫۵٫ الملاحم و الفتن، ص ۳۸٫۶٫ اصول کافی، ج۸، ص۴۲٫۷٫ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۹۰، ح۴۳۷۴٫۸٫ همان.۹٫ وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۲۷۵، ح ۲۱۵۵۴٫۱۰٫ همان.۱۱٫ همان.۱۲٫ إلزام الناصب، ص۱۹۵٫۱۳٫ بشارالاسلام، ص ۱۳۲٫۱۴٫ إلزام الناصب، ص۱۸۱، یزدی حائری.۱۵٫ اصول کافی، ج ۸، ص ۳۸٫۱۶٫ جامع الأخبار، ص ۱۰۶، فصل ۶۲٫۱۷٫ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۶۳٫۱۸٫ وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۲۷۵٫۱۹٫ اصول کافی، ج ۸، ص ۴۰٫۲۰٫ وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۲۷۹٫۲۱٫ اصول کافی، ج ۸، ص ۴۰٫۲۲٫ وسائل الشّیعه، ج ۱۵، ص ۳۴۸٫

تعداد مشاهده : 1,634 بازدید
نويسنده : HamidReza

بیانات در دیدار شاعران(رمضان۹۳)

انتشار در: 23 جولای 2014

بیانات در دیدار شاعران

 

در شب میلاد امام حسن مجتبى (علیه‌السّلام)
پس از شعرخوانی چند نفر از شاعرانبسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
اوّلاً خوشامد عرض میکنیم؛ این یکى از جلسات شیرین براى این حقیر است. البتّه همیشه مثل آن سفره‌اى که انواع غذاها در آن هست، منتها اشتها و ظرفیّت معده اجازه نمیدهد که انسان از همه‌ى آن غذاها استفاده کند، لذا سیر، ولى حریص و پر اشتها از سر سفره بلند میشود؛ از این جلسه هم معمولاً ما همین‌جور بلند میشویم؛ ظرفیّت پر شده، امّا اشتها و میل به شنیدن از شماها هست؛ بخصوص که بحمدالله انسان مشاهده میکند که جریان شعر و کاروان شعر در کشور رو به پیشرفت است و شعر امروز این جلسه‌ى ما، با شعر ده سال پیش، دوازده سال پیش واقعاً قابل مقایسه نیست؛ الحمدلله خیلى پیشرفت کرده.
تبریک عرض میکنم میلاد مسعود امام مجتبى (سلام الله علیه) را، و تشکّر میکنم که بعضى از دوستان عزیز حاضر در این جلسه یاد آن بزرگوار را گرامى داشتند.(۱) یادآورى میکنم قدوم قریب‌الوقوع لیلهالقدر مبارک را؛ شبهاى قدر را قدر بدانید؛ دریچه‌هاى باارزشى است که به روى من و شما گشوده میشود؛ خودمان را در معرض نسیم معنوى و قدسى وزنده‌ى از این دریچه‌ها قرار بدهیم و ان‌شاءالله بهره ببریم؛ از شماها هم بنده‌ى حقیر التماس دعا دارم. ان‌شاءالله که موفّق باشید.
چند جمله در باب شعر عرض بکنیم. شعر در اصل، بُروز اندیشه‌هاى شاعر، احساسات شاعر، دلتنگى‌هاى شاعر، حرفهاى شاعر و گفتنى‌هاى شاعر است. خداى متعال قدرتى به شاعر عطا میکند و عطا کرده است که بتواند با ترکیب حروف و کلمات و با موسیقى متناسب، در لباس شیوایى و اثرگذارى، افکار خودش را، نظرات خودش را، احساسات خودش را، دلتنگى‌هاى خودش را بیان کند، شعر این است. بنابراین در درجه‌ى اوّل، کارکرد شعر این است که پاسخى است به آن نیاز درونى شاعر؛ یک زایش معنوى است از شاعر که میتواند مفاهیمى را، معارفى را، حقایقى را منعکس کند از درون خود و بیرون بفرستد؛ دلتنگى‌هاى خودش را بیان کند. بنابراین اگر چنانچه شاعر، شعر را این‌جور فرض کند که براى دردهاى خود، دردمندى‌هاى خود، دل خود، بیان میکند، این چیز مُستنکِرى(۲) نیست؛ وضع طبیعى و اوّلىِ شعر این است. شاعر، درون خودش را با این کلمات بُروز میدهد؛ لکن کارکرد عمده‌ى شعر این نیست.
کارکرد عمده‌ى شعر تأثیرى است که شعر شما بر روى مخاطب میگذارد. شما با شعر خودتان خلوت مخاطب را اشغال میکنید. انسانها خلوتى دارند این از ممیّزات انسان است، خلوتى دارند، درونى دارند، حیطه‌بندى اسرارى دارند، خودى دارند؛ شما با شعرتان در این خلوت حضور پیدا میکنید، بر روى این خلوت اثر میگذارید، آن را غنى میکنید. این، یکى از مهم‌ترین کارکردهاى شعر است. میتوانید این خلوت را، این خصوصى‌ترین لحظات یک انسان را که حالا مخاطب شما واقع شده است، این مرحله، سرمنزل، یا این جایگاه وجود انسانى را، با شعر خودتان تروتازه نگه دارید؛ منزّه، پاکیزه، لطیف، پر نشاط و پر امید نگه دارید؛ میتوانید به او فکر تغذیه کنید، میتوانید به او رهنمود بدهید؛ چون خلوت انسانها درواقع اتاق فکر شخصى انسان است. هر انسانى در درون خودش یک اتاق فکرى دارد که شما با شعرتان – اگر چنانچه این شعر قدرتِ نفوذ پیدا کرد و توانست در خلوت ذهن انسانها و خلوت دل انسانها و مخاطبین حضور پیدا کند – پاى ثابت اتاق فکر مخاطبتان هستید. این یکى از مهم‌ترین کارکردهاى شعر شما است. و این چیز مهمّى است؛ چون این خلوت، در واقع تأثیرگذار و سازنده‌ى شکل جَلوَتها(۳) است. افکار انسان، تصمیم‌هاى مهمّ انسان، در این خلوتها گرفته میشود. انسانها از عزیمتگاه این خلوتگاه به راه‌هاى درست یا غلط، به راه‌هاى خوب یا بد، حرکت میکنند. آنجا جاى فهمیدن است، جاى تصمیم‌گیرى است، جاى شکل‌گیرى هویّت اصلى انسان است. شما میتوانید در آنجا حضور پیدا کنید و اثر بگذارید. و این یکى از مهم‌ترین کارکردهاى شعر است. این خلوت خیلى مهم است. امروز سعى شیاطین این است که بر روى خلوت انسانها، مخاطبین، مردم ما، آحاد ملّتها – حالا ملّت ما یا ملّتهاى دیگر – اثر بگذارند؛ ارزشها را به آنها تزریق کنند و آنها را در اختیار و در سرپنجه‌ى ارزشها و افکار خودشان قرار بدهند. اگر شما بتوانید این هنر را، این اقبال را، براى خودتان کسب کنید که بتوانید در خلوت مخاطبینتان حضور پیدا کنید و آن را با معنویّات، با ابزارهایى که انسانها را به نشاط، به امید، به تحرّک، به پیشرفت وامیدارد غنى کنید، توفیق بزرگى پیدا کرده‌اید. این همان کارى است که شعراى بزرگ ما در طول صدها سال کرده‌اند. شما ببینید سعدى یا مولوى یا حافظ یا فردوسى یا خاقانى حضور دارند در زندگى معنوى ما، در ذهن ما، در فکر ما و صدها سال توانسته‌اند بر روى ذهنیّت جوامع ما تأثیر بگذارند؛ و اینها هستند که هویّت حقیقى فرهنگ ملّى را براى ما نگه داشته‌اند و نسل‌به‌نسل و دست‌به‌دست گردانده‌اند. امروز این وظیفه‌ى مهمّ شعراى ما است. اگر این خلوت انسانها حفظ شد – که شما میتوانید در این مورد نقش ایفا کنید – آن‌وقت میتوان به اصلاح هنجارهاى اجتماعى امیدوار شد. هنجارهاى اجتماعى را میتوان از این راه حل کرد؛ یعنى انسانها وقتى از درون درست شدند، اصلاح شدند، جهت‌دار شدند، انگیزه‌دار شدند، امیدوار شدند، با نشاط شدند، میتوان امیدوار بود که نابهنجارى‌ها اصلاح بشود و هنجارهاى اجتماعى در جاى خودش، خطّ خودش قرار بگیرد. این یک مطلب است که براى شما شاعران یک فرصت بزرگى است. به اعتقاد بنده خداى متعال این هنر شعر را به شما داده است؛ اى بسا کسانى هستند که اندیشه‌هاى خوبى هم دارند، امّا این وسیله‌ى کارآمد در اختیارشان نیست، این حنجره‌ى شیوا و گرم و گیرا در اختیارشان نیست که بتوانند آن افکار را منتقل کنند؛ شما این حنجره را دارید، اگر بتوانید از آن خوب استفاده بکنید، به نظر میرسد که کار بزرگى کرده‌اید.
یک مسئله‌ى دیگر در مورد شعر، کارکرد اجتماعى شعر است؛ شعر، حافظِ هویت ملی است، حافظ هویّت ملّى. هویّت ملّتها عبارت است از مشخصّه‌هاى فرهنگى آنها و مزیّتهاى فرهنگى آنها؛ این هویّت فرهنگى یک ملّت را تشکیل میدهد. این هوّیت فرهنگى، اصل است؛ اگر چنانچه این از یک ملّتى گرفته بشود، این ملّت هضم خواهد شد، یعنى درواقع به معناى حقیقى کلمه نابود خواهد شد؛ حالا در یک مشخّصه‌ى جغرافیایى قرار میگیرد امّا چیزى نیست؛ هست، امّا بودن او مثل نبودن است؛ هویّت فرهنگى، همه‌ى حیات یک مجموعه و یک ملّت است. شعر میتواند این هویّت فرهنگى را هم تقویّت کند و غنى کند و تغذیه کند؛ که در باب هویّت فرهنگى هم باز به شعراى تاریخ خودمان که نگاه میکنیم – زبان‌آوران بزرگ – مى‌بینیم پیامهاى اینها خیلى باارزش است: پیام توحید است، پیام خداباورى است، پیام درستکارى است؛ واقعاً منظومه‌هایى که در این مورد وجود دارد حقیقتاً شگفت‌آور است. حالا بنده با اشعار ملّتهاى دیگر خیلى آشنایى ندارم؛ با بعضى‌ها که آشنایى داریم، انصافاً شعر فارسى – بوستان سعدى، شاهنامه‌ى فردوسى، خمسه‌ى نظامى، دیوان حافظ، مثنوى مولوى – پر از حکمت است؛ یعنى به معناى واقعى کلمه، حکمت موج میزند در این کتابها و اندیشه‌هاى والا؛ فکرهاى بسیار برجسته و فاخر در این کتابها هست؛ اینها توانسته یک هویّتى براى ملّت ما تعریف کند. و این را هم به شما عرض بکنم: ما هر چه امتیاز داریم، ناشى از همین هویّت فرهنگى است؛ اگر این هویّت فرهنگى نبود، انقلاب ما هم پیروز نمیشد. اگر این هویّت فرهنگى نبود، یک امامى مثل امام ما که نهضت را به‌وجود آورد و به سرانجام رساند، اصلاً خلق نمیشد، درست نمیشد. امام بزرگوار، ساخته و پرداخته‌ى همین فرهنگ است. همین هویّت فرهنگى است که آدمى مثل امام را در جامعه پرورش میدهد؛ این را باید نگه داشت. این را شما میتوانید نگه دارید. شعر باید پاسدار این هویّت باشد و این هویّت هم درواقع همان عقلانیّت معنوى است که ما روى آن – روى مسئله‌ى عقلانیّت معنوى و خرد جمعى جامعه – تکیه میکنیم؛ این هویّت فرهنگى درواقع همان عقلانیّت است؛ این را بایستى شما در شعر خودتان مراقبت بکنید، حفظ کنید: اخلاق والاى اسلامى را، حکمت معنوى و الهى و اسلامى را، توحید را، خداباورى را، انصاف را، صداقت را و همه‌ى آن چیزهایى که در شعر فاخر فارسى وجود دارد. و اگر این انگیزه در شاعر امروز پیدا بشود و اهتمام پیدا کند، آن‌وقت تهاجمى که دارد به این مرکز میشود، برایش آشکار خواهد شد.
بعضى‌ها اشکال کارشان این است که اصل تهاجم را اصلاً نمى‌بینند، درک نمیکنند. اینکه یک جبهه‌اى وجود دارد که سوگندخورده‌ى ریشه‌کن کردنِ هویّت ملّى و اسلامى و فرهنگى ملّت ما است، را اصلاً درک نمیکنند؛ این‌همه علائم، نشانه‌ها، ظواهر وجود دارد، نمیفهمند؛ گفت: وین گلّه را نگر که چه آسوده میچرد؛(۴) آسوده میچرند و اصلاً ملتفت نیستند؛ اشکال کارشان اینجا است. شاعر به‌خاطر روح هنر و به‌خاطر آن نگاه تیزبین، وقتى این دغدغه، این درد، این احساس در او وجود دارد، این تهاجم را طبعاً احساس میکند و درصدد مقابله‌ى با این تهاجم بر مى‌آید که این از جمله‌ى کارهاى مهم است؛ و به‌نام خداى جان و خرد، از جان و خرد این ملّت دفاع میکند و حمایت میکند؛ این، خصوصیّت شعر – این هنرِ والا و با ارزش – است؛ که البتّه دایره‌ى این کار و محدوده‌ى این کار، فقط هم ملّت نیست، بشریّت است؛ یعنى با یک نگاه به بشریّت دنیاى امروز، دنیاى گشوده شدنِ دست تطاول(۵) به همه‌ى ارزشهاى انسانها است – چه ارزشهاى مادّى‌شان، چه ارزشهاى معنوى‌شان، دست تطاول به استقلال ملّتها، به ثروت ملّتها، به دین و معنویّت ملّتها، به ناموس ملّتها و به اخلاق ملّتها. دست تطاول گشودند قدرتها با ابزار علم – که برایشان ثروت هم به بار آورده است و به‌دنبال آن، تبلیغات پرحجم دنیا هم در اختیار آنها است – و هر کارى دلشان میخواهد امروز با دنیا دارند میکنند و خیلى راحت حقایق را دگرگون میکنند.
خب، فرض بفرمایید که در یک نقطه‌اى از دنیا یک نفر کشته میشود، بلکه گاهى یک حیوان کشته میشود، جنجال به پا میکنند؛ حالا در حمله‌ى به غزّه مثلاً فرض بفرمایید که الان چند روز است هواپیماها میروند، شاید بیش از صد نفر – که تعداد زیادى‌شان کودک و بچّه‌هاى مظلوم و معصومند – کشته شده‌اند، اصلاً برایشان اهمّیّت ندارد. کاش فقط اهمّیّت نداشت؛ آمریکا و انگلیس – آن‌طور که در خبرها خوانده‌ایم – گفته‌اند که از این حملات حمایت هم میکنند. امروز دنیا این است: از هر بدى، کجى، پلشتى، فساد، کثافت و نجاست – اگر در خدمت منافعشان باشد – حمایت میکنند، و هیچ باکى ندارند. با هر پاکى، قداست، طهارت و صداقت مقابله میکنند و معارضه میکنند و وحشیانه با آن برخورد میکنند، اگر با منافعشان سازگار نباشد؛ امروز دنیا این‌جورى است.
خب، انسانى که شاعر است، یعنى داراى نیروى شعور و درک و فهم و قوّت بیان و قدرت بیان است، اینجا تکلیفش چیست؟ چه‌کار باید بکند؟ علاوه‌بر اینکه شما میتوانید حکمت را بیان کنید – که: اِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمَه -(۶) میتوانید مصداقى باشید براى «وَ لَمَنِ انتَصَر بَعدَ ظُلمِه»(۷) یا «وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا»(۸) که در ذیل همین آیه‌ى شریفه‌ى مربوط به شعرا است: وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا میتوانید مصداق این باشید. «انتصار»(۹) کنید، در صدد یارى جبهه‌ى مظلوم بربیایید، حقیقت را بگویید، حرف را بگویید، حقیقت را نشان بدهید با شعرتان؛ میتوانید خیلى نقش ایفا کنید در این زمینه‌ها. بالاخره داشتن این امتیاز یک نعمت الهى است؛ یک حجّت الهى است؛ و هر نعمتى سپاسى دارد و براى هر حجّتى پاسخى باید آماده بشود. ان‌شاءالله که برادران و خواهران عزیزى که در این جلسه حضور دارند، در این زمینه اهتمامى بیش از آنچه تاکنون داشته‌اند، داشته باشند؛ اگرچه خوشبختانه من میبینم که شعراى جوان ما، شعراى انقلاب ما حقیقتاً کارهاى خوبى را دارند عرضه میکنند و شعرهاى خوبى را بیان میکنند. البتّه همه‌ى اینها در صورتى است که شعر از مایه‌ى هنرى برخوردار باشد؛ این توصیه‌ى همیشگى ما است. شعر فقط معنا نیست، فقط مضمون نیست، و ترکیب و شاکله‌ى هنرى و بافت و اسلوب هنرى، شرط اصلى است تا بتواند ان‌شاءالله ماندگار و اثرگذار باشد.
امیدواریم خداوند متعال به همه‌ى شماها توفیق بدهد، شماها را تأیید کند؛ ان‌شاءالله همیشه در خدمت ارزشها و مقدّسات و صداقتها و حقیقت‌ها باشید. امشب هم از اشعارى که خواندند بهره‌مند شدیم؛ ان‌شاءالله که خداوند روزبه‌روز نفَس شماها را گرم‌تر کند.
والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته
۱) تعدادى از شعراى حاضر در جلسه، اشعارى در منقبت حضرت امام حسن مجتبى (علیه‌السّلام) خواندند.
۲) ناشناخته
۳) آشکارى‌ها
۴) اوحدى. دیوان اشعار؛ «گرگ اجل یکایک از این گلّه میبرد / وین گلّه را نگر که چه آسوده میچرد»
۵) تعدّى، ظلم
۶) من‌لایحضره‌الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹
۷) سوره‌ى شورا، بخشى از آیه‌ى ۴۱؛ «و هر که پس از ستم [دیدنِ] خود، یارى جوید … »
۸) سوره‌ى شعرا، بخشى از آیه ۲۲۷؛ « … و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‌اند، یارى خواسته‌اند …»
۹) کمک و یارى
تعداد مشاهده : 1,628 بازدید
نويسنده : HamidReza

پس از شهادت امام حسن عسگری(ع)…

انتشار در: 14 جولای 2014

اختلاف مردم پس از شهادت امام حسن عسگری(ع)

381dd36c2c3ac1494155059208e6036f_XL

یاران (امام حسن عسکری) پس از او به فِرَق متعدّد تقسیم شدند :
۱- گروهی گفتند که حسن بن علی نمرده است و زنده و مهدی قائم است و او را هیچ پسر نبود و غائب شد و نشاید که بمیرد!.
چنانکه ملاحظه می‌شود عدّه‌ای از پیروان امام حسن عسکری وفات آنحضرت را انکار کردند زیرا برای آنحضرت فرزندی قائل نبودند و ناگزیر خودش را قائم شمردند!!.
۲- گروهی گفتند که درگذشت و پس از مرگ، زندگی را از سر گرفت و او مهدی قائم است زیرا بنابه روایتی که رسیده قائم آن است که پس از مرگ برخیزد و قیام کند و فرزندی از وی باقی نمانده باشد!.
ملاحظه می‌کنید که دسته‌ای از پیروان امام حسن عسکری به روایتی استناد می‌کردند که می‌گفت قائم آن است که پس از مرگ، برخیزد و قیام کند و این گروه برخلاف گروه پیشین مرگ آن‌حضرت را انکار نمی‌کردند ولی چون فرزندی برایش قائل نبودند، لذا مانند گروه پیشین خودش را قائم شمردند!.
۳- گروهی ازشیعیانش گفتند درگذشت وبرادرش جعفر پس¬از وی به امامت نشست. چه حسن وی را جانشین خویش ساخت و او نیز این أمر را پذیرفت و امامت به وی رسید!.
۴- گروهی گفتند که «أبو جعفر محمّد بن علی»۱ بنابه وصیّت پدرش امام بود و به اسم و رسم او را به امامت معیّن کرده بودند و جایز نیست امامی که امامتش اعلان و ثابت شده و به درستی پیوسته (یعنی امام هادی)، بر کسی جُز امام اشارت کند ولی چون هنگام وفات محمّد بن علی فرا رسید بر آن شد که برای جانشینی خود کسی را پیدا کند تا [رازها و وسائل مربوط به] امامت را به وی سپارد و نمی‌دانست که امامت را دوباره به پدرش واگذارد و او را جانشین خود سازد زیرا امامتِ وی از طرف پدر و جدّش تثبیت شده بود، دیگر اینکه جایز نبود با وجود پدرش، أمر و نهی کند و کسی را برگزیند که با او در أمر و نهی شریک باشد زیرا امامت بروی، پس از درگذشت پدرش ثابت می‌گشت ناچار امامت را با غلامی خرد سال و استوار و زینهارداری که «نفیس» نام داشت و خدمتگزار او بود، درمیان گذاشت و کتابها و دانشها و افزار جنگ و آنچه راکه (از روا و ناروا) أمت بدان نیاز مند بود، به وی سپرد و به او وصیّت کرد هرگاه پدرش را مرگ فرا رسد همه آن چیزها را به برادرش جعفر سپارد و کسی بر این راز جُز پدرش آگاه نشد. این کار را از آن روی کرد تا به وی تهمتی نبندند و آن راز پوشیده ماند. چون أبوجعفر محمد درگذشت أهل خانه و کسانی‌که به أبومحمد حسن بن علی گرایشی داشتند، از آن داستان آگاه شدند …. از روی رشک و بَدسِگالی به «نفیس» دشنام دادند و در پی آزار او بر آمدند! «نفیس» برخویشتن بترسید و از تباهی وصیّت و بطلان أمر امامت بهراسید، جعفر را بخواند و وصیّت محمّد را با وی درمیان گذاشت و چنانکه فرموده بود راز امامت را به وی باز گفت و آنچه را که ابوجعفر محمّد بن علیّ بدو سپرده بود به وی باز داد…. این گروه امامت حضرت عسکری را باور نداشته گفتند پدرش او را جانشین خود نساخته و وصیّت خویش را درباره محمّد تغییر نداده و نامزدیِ وی به امامت درست بوده و بدین جعفر را امام دانسته و در این موضوع به گفتگو برخاستند.
۵- گروه دیگرکه پارسایان ایشان «عبدالله بن بُکَیر» وهمگنان او بودند، امامت حضرت
عسکری را پس از پدرش پذیرفتند و گفتند چون امام عسکری فرزندی نداشت و درگذشت لذا جایز است امام بعد از او برادرش جعفر باشد.
درحالیکه گروه شماره ۳ معتقد بودند حضرت عسکری خود برادرش جعفر را به جانشینی خویشتن منصوب فرموده است!.
۶- گروهی گفتند امامت به «محمّد بن علی» که در روزگار پدرش درگذشت، بازگشته و گفتند که حسن و جعفر هر دو دعوی باطل می‌کردند!!.
۷- گروهی گفتند که چون هشت ماه از مرگ حسن بگذشت و او را پسری پدید آمد؟! [بنابراین] کسانی که گویند وی را در روزگار خویش فرزندی بود سخنشان دروغ و گفتارشان پریشان و بی‌فروغ است. اگر او را در حقیقت فرزندی بودی، پوشیده و پنهان نماندی چنانکه چیزهای دیگر پنهان نماند. چون درگذشت از وی فرزندی باز نمانده بود و در این سخن جای هیچ ستیز و گفتگو نیست.
۸- گروهی گفتند که أصلاً حسن را فرزندی نبود زیرا پس از آزمایش و جستجوی بسیار او را پسری نیافتیم. اگر گوییم که او بمرد و وی را در نهان فرزندی بود لازم آید که چنین سخنی را درباره هر مردِ بی‌فرزندی که مرده باشد بتوان گفت و نیز ممکن است ادّعا کنیم که پیغمبر را پسری بوده که پس از وی به جای او نشسته است!.
۹- گروهی گفتند که حسن بن علی و پدر و نیاکان وی درگذشته‌اند و بنابه أخباری که رسیده مردن ایشان به راستی پیوسته است و این اخبار را دروغ نتوان داشت و همچنین صحیح است که امامی پس از حسن نبود زیرا همان‌سان که پیغمبری پس از محمّدص قطع گشت روا بوَد که امامت نیز قطع شده و رشته آن بگسلد.
۱۰- گروه دیگر کسانی بودند که چون از ایشان پرسیده شد آیا جعفر امام است یا کسی دیگر؟ گفتند ما نمی‌دانیم در این باره چه بگوییم و نمی‌دانیم امامت از پشت حسن است یا از برادران او!.

۱۱- گروهی گفتند که حسن بن علی پسری داشت که او را محمّد نامید و به وی اشارت کرد و منتظر‌اند ظهور کند.

پی نوشت ها:

۱- منظور همان پسری است که قبل از وفات حضرت علیّ النَّقی درگذشت و امام‌ هادی ابتدا او را به عنوان پیشوای پس از خود معرّفی فرموده بود

 

تعداد مشاهده : 1,679 بازدید
نويسنده : HamidReza

امام مجتبی(ع)الگویی کامل

انتشار در: 12 جولای 2014

امام مجتبی علیه السلام، الگوی کاملی برای خاموشان پرتوان

1_sis9D4
امام مجتبی علیه السلام بعد از مدتی رویارویی با معاویه، دست از حکومت و جنگ کشیدند و به مدینه قدم فرما شدند؛ اما این سکون و سکوت، ناشی از نداشتن شجاعت و نداشتن قدرت کلام نبود. در اینجا می‌خواهیم قدری از شجاعت و قدرت کلام سبط پیمبر علیه السلام باز گوییم و درسی برای زندگی خود بگیریم.

شجاعی از فرزندان شیر خدا

امام مجتبی علیه السلام در زمره اهل بیت علیهم السلام و کسانی است که در راه خدا از هیچ جهادی عقب نمی ‌نشینند. از طرفی می‌دانیم که ایشان جزو معصومان است و “ترس” و “فرار از جنگ” از ساحت آنها دور است.در دوران آن حضرت اتفاقات فراوانی افتاد که شجاع بودن آن پاک سرشت را در مقابل چشم مردم قرار داد. مثلاً امام حسن علیه السلام جزو فرماندهان لشکر در جنگ صفین بود؛ شجاعت ایشان در نبرد باعث شد امیرالمۆمنین علیه السلام نسبت به جان او مراقبت کند تا نسل رسول خدا صلی‌الله‌ علیه‌ و آله باقی بماند.

اما بعد از امضای پیمان با معاویه، امام مجتبی علیه السلام حکومت را رها کرده،‌ به مدینه رفتند و تا آخر عمر به عهدنامه خود وفادار ماندند. این چنین شد که شیر بیشه شجاعت و فرزند شیر خدا بر طبق وظیفه الهی خود به جنگ با معاویه خاتمه دادند زیرا جنگیدن ضرری بیشتر از صلح متوجه اصل اسلام می‌نمود. سبط پیمبر علیه السلام با اینکه در شجاعت و جنگاوری چیزی کم نداشت، به خاطر مصلحت دین، تهمت ها را به جان خرید و دست از جنگ کشید.

سخنوری فرزند امیر کلام

از عرصه نظامی که گذر کنیم، آیا در عرصه کلامی هم امام مجتبی علیه السلام شجاع و سخنور بود؟ می‌دانیم معاویه از ابزارهای فراوان تبلیغاتی جهت پیشبرد امور خود علیه امام حسن علیه السلام استفاده می‌کرد. عملکرد ایشان در مقابل تبلیغاتچیان چگونه بود؟

در زمینه سخنوری امام حسن علیه السلام نیز، تاریخ نمونه‌های خوبی به ما نشان داده است. یکی از آنها مربوط به زمان خود امیرالمومنین علیه السلام است که امام مجتبی علیه السلام را برای تهییج مردم به جنگ فرستادند و ایشان با سخنرانی خود مردم را به شور آورد و آنان را برای جهاد بسیج نمود.

آنها که امام مجتبی علیه السلام را امام خود می‌گیرند، سکوتهایشان از سر ضعف و حقارت نیست و اگر هم چنین باشد، هرگز خود را به اولیای خدا منسوب نمی‌کنند، بلکه ضعف های خود را شناسایی می‌کنند و در راه رفع آن می‌کوشند.

روز مشاجره بزرگ

اما یکی از نمونه‌های اعلی در معرفی قدر سخنوری امام، مربوط به روز مشاجره ایشان است که آن را بزرگترین روز مشاجره در اسلام نامیده‌اند. در این روز، اطرافیان معاویه مانند عمرو فرزند عثمان بن عفان، عمرو بن العاص، عتبه بن أبی سفیان، ولید بن عقبه بن أبی معیط و مغیره بن أبی شعبه که هریک کینه‌هایی از پدر ایشان، حضرت امیرمومنان علیه السلام به دل نشانده بودند حاضر بودند.

ماجرا از آنجا شروع شد که عمرو بن عاص از معاویه در خواست کرد تا آن حضرت را به مجلسشان بکشاند تا هرچه بتوانند به او و پدر بزرگوارش سب و جسارت کنند. معاویه با پیشنهاد او موافقت کرد اما گفت: “می‌ترسم قلاده‌هایی به گردن شما بیندازد که ننگ آن تا آخر عمر بر گردنتان بماند.

آن عده با حضور امام مجتبی علیه السلام هرچه در توان داشتند در شماتت و تخلیه کینه‌ها و وارد کردن تهمتها به حضرت امیرالمومنین علیه السلام در حضور امام مجتبی علیه السلام انجام دادند تا به خیال خود آن حضرت را سرافکنده کنند.

امام مجتبی علیه السلام که در ابتدای جلسه با سخنان خود معاویه را نرم کرده بود که جانش در امان باشد، ابتدا اجازه داد تا تک تک آنها حرف های خود را زدند سپس چنان پاسخ هایی فرمود که دچار ننگ و شرم شدند و نقشه‌های آنها بر آب شد. به عنوان نمونه سخنان عمرو بن عاص و پاسخ های کوبنده امام مجتبی علیه السلام را خلاصه می‌کنیم و پیشتر برای نقل جسارتهای عمروبن عاص به امام مجتبی علیه السلام از محبان کریم اهل بیت پوزش می‌خواهیم.

جسارتهای عمرو عاص

ای پسر ابوتراب! به دنبالت فرستادیم تا بگوییم که پدرت به ابوبکر صدیق سم داد و در قتل عمر فاروق شریک بود و عثمان ذی النورین را مظلومانه کشت و آنچه حقش نبود را ادعا کرد… اصلاً خدا به شما حکومت نداده و بر شما حلال نیست. ای حسن! به خیال خودت امیر مومنین هستی و برای این کار عقل و اندیشه نداری؛ چه اینکه حکومت را داشتی و از دستت خارج شد و نزد قریش به حالت حماقت قرار گرفتی زیرا پدرت بد عمل کرد و ما تو را خواندیم که بر تو و پدرت دشنام بگوییم و نمی‌توانی ایرادی به ما بگیری و ما را دروغگو بخوانی و اگر راست می‌گویی جواب ما را بده وگرنه بدان که تو و پدرت بدترین خلق خدایید. خدا که شر پدرت را از ما برداشت و خودش او را کشت و اما تو در دست مایی و اگر بخواهیم تو را می‌کشیم والله که در اینصورت نزد خدا گناهی نکرده‌ایم و نزد مردم هم عیبی بر ما نخواهد بود.

پاسخ امام به عمروعاص

در کتاب احتجاج می‌خوانیم که امام مجتبی علیه السلام جواب یکایک حضار را دادند و در نوبت عمروبن عاص اینگونه فرمودند:

و اما تو ای عمروبن عاص کینه‌ای لعین مقطوع النسل! تو سگ هستی! اولاً مادرت زناکار بود و تو حاصل زنای او با چند مرد هستی که همگی خود را پدر تو می‌دانستند(امام نام آن افراد را بردند) و کار به نظر محکمه کشیده شد و فرومایه ترین و زناکارترینشان توانست رأی برنده را بگیرد. سپس در خطابه‌ای گفتی که شانی(مبغض) پیامبری و عاص بن وائل هم گفت که محمد مردی مقطوع النسل است و خدا آیه “ان شانئک هو الابتر” را نازل کرد… تو در همه‌جا که پیامبر حاضر بود بیشترین دشمنی و تکذیب را با او داشتی و به نزد نجاشی (در حبشه) رفتی که او را به کشتن جعفر بن ابی طالب و بقیه مهاجرها ترغیب کنی که ناکام ماندی؛ درس نگرفتی و بار دوم هم به سوی نجاشی رفتی و ناکام شدی و در آن سفر با فلان کس لواط کردی.

ای کم‌حیا و کم‌دین، آتشی علیه عثمان روشن کردی و خودت به فلسطین گریختی و منتظر ماندی تا اینکه خبر کشته شدن او به تو رسید؛ سپس خود را نزد معاویه محبوس کردی. ای خبیث، دینت را فروختی تا دنیای کسی غیر خودت (یعنی معاویه) آباد شود و ما تو را بر دشمنی خود ملامت نمی‌کنیم؛ تو هم در دوران جاهلیت و هم در اسلام دشمن بنی هاشم بودی و هستی؛ با هفتاد بیت رسول خدا را هجو کردی و آن حضرت در برابر هر بیت هزار لعنت برای تو از خدا درخواست کرد.

 عکس العمل معاویه

امام مجتبی علیه السلام با سخنان رسوا کننده خویش، پاسخ تک تک آنها را می‌فرمود و در حالیکه مشغول پاسخ دادن به مروان بود، معاویه جهشی کرد و دستش را بر دهان آن حضرت گذاشت و گفت: ای ابامحمد، تو فحاش نبودی. امام مجتبی علیه السلام جلسه را ترک فرمود و آن عده نیز با حالت ناراحتی و روسیاهی از یکدیگر جدا شدند.

شکی نداریم که امام مجتبی علیه السلام فحاش نبوده و نیست؛ اما در برابر عده‌ای که خودشان سرشار از خباثت ها هستند و در فحاشی علیه او و پدر بزرگوارش همدستی کرده‌اند، سکوت را جایز ندانستند.

پیروی از امام مجتبی علیه السلام به ما می‌آموزد که بیجا خروش نکنیم. اگر در راه وظیفه شرعیمان مجبور به سکوت شدیم، حلم داشته باشیم و از کوره‌ها به در نرویم و بدانیم که حق پیروز است هرچند این امر مدتی به تأخیر بیفتد.

سخنرانی در مجلس اقتدار دشمن

نکته جالب در این سخنان آن است که در حضور خود معاویه ایراد شده و مربوط به زمانی است که حکومت را در قبضه خود گرفته بود. در کتاب احتجاج طبرسی می‌خوانیم که در مجلس دیگری که برای تحقیر آن حضرت ترتیب داده بودند چنان از فضایل حضرت امیر علیه السلام سخن فرمود که باعث پشیمانی معاویه شد. در جلسه دیگری نیز که به نیت تفاخر علیه امام مجتبی علیه السلام تشکیل شده بود، پاسخ های آن حضرت چنان بود که معاویه سخنان را قطع کرد و امام مجتبی علیه السلام را قسم داد که سکوت فرماید.

بنابراین امام مجتبی علیه السلام از جهت بحث کردن و فروخواباندن حریف در کلام هیچ کم ندارد؛ اگر مجالی پیدا شود، در بیان فضیلت های خود و پدر خود هیچ ضعفی ندارد. آنچه او را به سکوت و کنار کشیدن از خلافت کشیده است،‌ اقتدا به سنت پیامبران الهی است زیرا هارون علیه السلام در هنگام کافر شدن بنی‌اسرائیل، در میان آنها بی یاور بود و اقداماتش بی‌اثر بود و محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز در حالی که یاوری نداشت مجبور شد که از شهر خود فرار کند و به غاری برود. امام مجتبی علیه السلام با این مثال ها، نشان می‌دهند که واگذار کردن حکومت از سر ناتوانی نبوده بلکه در عین سزاوار بودن و حقانیت داشتن، مجبور به بیعت با معاویه شده بود.

                                                                                                                                             منبع:  روح الله رستگار صفت بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
تعداد مشاهده : 1,644 بازدید
نويسنده : HamidReza

قاب عکس خالی

انتشار در: 11 جولای 2014

قاب عکس خالی

yasgroup.ir-nime-shaban3

 

تازه عروسی کرده بودن. با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم گل و شیرینی بخریم و یه سری به شان بزنیم. خانه شان کوچک بود. یک پذیرایی دوازده متری داشتند. روی دیوار بالای پذیرایی عکس امام خمینی و عکس امام خامنه ای را چسبانده بود. بین عکس های آن دو بزرگوار یک قاب بزرگ خالی هم بود. برای همه مان سوال شده بود. تا حالا ندیده بودیم کسی قاب خالی به دیوار پذیرایی خانه اش بچسباند. عاقبت من طاقت نیاوردم و به نمایندگی از همه پرسیدم: این قاب خالی چیه!؟ نکند به زودی در این مکان عکس عروسی تان نصب می شود!؟ بچه ها خندیدند. خودش هم لبخندی زد و جواب داد:نه… این قاب جای خالی عکس امام زمان است. می خواهیم وقتی حضرت مهدی ظهور کردند و چهره شان را همه دیدند عکس شان را به دیوار خانه مان بچسبانیم. همه مان مات و مبهوت شدیم. یکی پرسید: پس چرا از حالا قاب خالی زده ای به دیوار؟ هنوز که آقا ظهور نکرده اند. فوری جواب داد: همین دیگر… می خواهیم همیشه یادمان باشد یک چیزی توی زندگی مان کم داریم.هر لحظه که این قاب خالی را می بینیم یادمان می افتد که منتظر ظهور باشیم…

تعداد مشاهده : 1,720 بازدید
نويسنده : HamidReza

میهمانان کوچک، ضیافتی بزرگ

انتشار در: 10 جولای 2014

درس‌های ماه مبارک برای دانش آموزان

 میهمانان کوچک، ضیافتی بزرگ

سر سفره افطار که می‌نشیند، صدای الله اکبر اذان از تلویزیون در فضای کوچک اتاق می‌پیچد. دانه‌ای خرما از میان سفره برمی دارد، هنوز خرما را به دهان نگذاشته که پدر هدیه‌ای را جلوی چشمانش می‌گذارد و می‌گوید: «قبول باشه زینب جان.» حسی بند بند وجود زینب را فرا می‌گیرد، احساس می‌کند که با گرفتن اولین روزه عمرش بزرگ شده است. بزرگ مثل مادر، مثل مادربزرگ اما…اما…

اما فکری چون برق از ذهنش عبور می‌گذرد: «اصلاً چرا باید روزه بگیرم!؟»

آری، شاید سوال زینب، سوال خیلی از دخترها و پسرهایی باشد که امسال برای اولین بار روزه می‌گیرند؛ بنابراین وقتی فرزندتان از شما پرسید: «چرا باید روزه بگیرم؟»

کتاب قرآن را باز کنید و بخوانید: «ای افرادی که ایمان آورده‌اید، روزه بر شما مقررشده است، همان‌گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند مقر رشد؛ تا پرهیزکار شوید.» (سوره بقره، آیه ۱۸۳)

به فرزندتان بگویید دین اسلام ماه رمضان را ضیافتی الهی می‌نامد. از این ماه با تعابیر ماه عزیز، ماه قشنگ و ماه خوب یاد کنید؛ بگویید: «یک ماه فرصت داریم تمرین کنیم تا کارهایی را که نباید انجام دهیم انجام ندهیم

همان‌طور که از امام حسین (ع) پرسیدند: «چرا خداوند روزه را واجب کرد؟» ایشان فرمود: «برای این که ثروتمند با روزه گرفتن خود، گرسنگی را لمس کند و توجه او به بینوایان بازگردد.»

آنگاه با این مقدمه درس هایی درباره فواید فردی و اجتماعی روزه بیان کنید.

تأثیر روزه بر فرد

نخستین فلسفه روزه، ایجاد و تقویت روحیه پرهیزکاری است. روزه، روحیه خدا گرایی و گرایش به مسائل عرفانی و معنوی را در انسان افزایش می‌دهد. بنابراین، بهترین اعمال در این ماه، پرهیز از معاصی پروردگار می‌باشد.

دومین فلسفه روزه، تقویت صبر و پایداری است. قرآن کریم با این بیان آسمانی، مۆمنان را به صبر و پایداری سفارش می‌کند: «یا اَیُّهَا الَّذَینَ امَنُوا اِسْتَعینُوا بِالْصَّبْرِ وَ الصَّلاه» (بقره،۱۵۳) مراد از صبر در این آیه روزه است. یکی از عوامل شکست آدمی در برابر دشواری‌های زندگی، اضطراب‌ها، نگرانی‌ها و دلهره‌هاست. در برابر این گونه عوامل که ناراحتی روحی و درونی در پی دارد، مقاومت روحی بسیار لازم است و این مقاومت تنها در پرتو نماز و روزه به دست خواهد آمد.

 سومین فلسفه روزه تندرستی می‌باشد. اسلام برای سلامت جسمی، ارزشی فوق‌العاده قائل است. امروزه، روزه به عنوان یکی از عوامل مهم تندرستی، توجه مجامع پزشکی جهان را به خود معطوف ساخته است.

 چهارمین فلسفه روزه، پاک سازی دل و افزایش نور معرفت است. انسان در پرتو روزه داری و پرهیز از گناه و محرمات و گرایش به معنویات، زمینه تجلی نور معرفت را در وجود خود فراهم می‌کند

پنجمین فلسفه روزه، تعدیل غرایز است. در واقع، نفس و طبیعت آدمی می‌خواهد هر سخنی را بشنود، هر غذایی را بخورد، هر منظره‌ای را ببیند، ولی روزه و مقررات و احکامش، این خواسته‌های نفسانی و نامتعادل دل انسان را کنترل می‌کنند.

ششمین فلسفه روزه، تقویت اراده و تسلط بر نفس می‌باشد. هنگامی که انسان با خواسته‌های نفس خویش مخالفت می‌کند، یعنی غذا را می‌بیند و نمی‌خورد یا تشنه است ولی آب نمی‌نوشد، رفته رفته بر نفس خود چیره و اراده‌اش تقویت می‌شود.

 هفتمین فلسفه روزه، تقویت روحیه آخرت گرایی است. روزه داری، توجه به امور ماورایی، روحیه آخرت گرایی و نیز زهدورزی نسبت به زندگی مادی را در انسان تقویت می‌کند و توجه به سرای ابدی در آدمی بیش از پیش متجلی می‌گردد.

هشتمین فلسفه روزه، نزدیک شدن به پروردگار می‌باشد. انسان با روزه گرفتن به صفت فرشتگان دست می یابد و مانند ملائک مقرّب درگاه می‌شود. برای انسان در حال روزه، حالت‌های معنوی و روحانی خوبی فراهم می‌آید که در غیر روزه کمتر تحقق می‌یابد.
نهمین فلسفه روزه، استجابت دعا می‌باشد. روزه دار حالتی روحانی پیدا می‌کند و ارتباط خوبی با معبود برقرار می‌سازد. بدین سبب، پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «دعای روزه دار رد نمی‌شود

دهمین فلسفه روزه، ایجاد روحیه قناعت است. فرهنگ اسلام، قناعت، ایثار و پرهیز از مادیات را راهی برای رسیدن به تکامل معنوی می‌داند. روزه، فریضه‌ای است که مسلمان را از غرقه شدن در ماده گرایی و حرص برای لذت‌های مادی و تن پروری و مصرف می‌رهاند. روزه به انسان می‌آموزد که به اندازه نیاز مصرف کند، قناعت نماید و به فکر دیگران باشد.

تأثیر روزه بر اجتماع

اولین برکت اجتماعی روزه، بیداری عواطف انسانی است. آدمی به کمک روزه درمی یابد که بر فقیران و گرسنگان چه می‌گذرد.روزه دار با تحمل گرسنگی و تشنگی، با درد نیازمندان آشنا می‌شود و عواطف انسانی، وی را برای کمک به فقیران تشویق می‌کند.

 دومین برکت اجتماعی روزه، تقویت همبستگی و ایجاد روحیه جمع گرایی میان مسلمانان است. به نظر اسلام، عبادت و تقرب به خدا در نماز و روزه خلاصه نمی‌شود، بلکه انجام دادن مسئولیت‌های اجتماعی، خدمت به بندگان خدا و تلاش برای رفع نیازهای آنان می‌تواند وسیله‌ای برای تقرب پروردگار باشد. چنانچه دین اسلام، افطاری دادن به مسلمانان را حتی اگر مقدار ناچیزی باشد، پاداش بی شماری نصیب افطار دهنده می‌داند؛ این کار به تقویت روحیه جمع گرایی و دیگرخواهی می انجامد.

 سومین برکت اجتماعی روزه، تقویت اراده جمعی است. کسی که بتواند ساعت‌ها، لذت غذا خوردن را ترک کند و رنج تشنگی و گرسنگی را بر خود هموار سازد، می‌تواند به خاطر مصالح بزرگ اجتماعی و حفظ شرف خود و جامعه نیز شکیبایی بورزد و دشواری‌ها را برای رسیدن به مقاصد عالی متحمل شود. عاملی که سبب پیروزی ملت‌ها بر مشکلات است، قوت اراده و عزم اجتماعی است که در پرتو تحمل سختی‌ها از جمله روزه داری به دست می‌آید.

 چهارمین برکت اجتماعی روزه، تقویت حُسن معاشرت است. به دست آوردن حسن خلق، گذشت و دوری از کینه توزی، تندخویی، بدزبانی، ستیزه جویی، غیبت و دشنام در روابط اجتماعی از نتایج روز می‌باشد. از جمله آموزش‌های دین به روزه دار اینست که مراقب چشم، زبان و گوش خویش باشد.

در نهایت، این ضیافت بزرگ راهی است جهت آموزش و تمرین معاشرت میهمانان کوچک، برای داشتن اجتماعی سالم.

تعداد مشاهده : 1,521 بازدید
نويسنده : HamidReza

۲۰ عامل بی برکتی در زندگی

انتشار در: 06 جولای 2014

۲۰ عامل بی برکتی درزندگی درنگاه قرآن و روایات

77b10b13f2154a0de7649b647c35caa0_XL

۱- موسیقی،‌ قمار و شراب :
امام صادق (علیه السلام) فرمود: « لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِکَهُ بَیْتاً فِیهِ خَمْرٌ أوْ دَفٌّ أوْ طَنْبُورٌ أوْ نَرْدٌ وَلَا یُسْتَجَابُ دُعَائُهُمْ وَتُرْفَعُ الْبَرَکَهُ عَنْهُمْ؛۳ فرشتگان به خانه‌ای که در آن شراب و [آلات موسیقی، مانند:] دایره، طنبور، یا [آلات قمار، مانند:] نرد باشد، داخل نمی‌شوند و دعای اهل آن خانه مستجاب نمی‌شود و برکت از [زندگی] آنها برداشته می‌شود.»

۲ – نبودن فرزند :
رسول اعظم (صل الله علیه و آله) فرمود : « بَیْتٌ لَا صِبْیَانَ فِیهِ لَا بَرَکَهَ فِیهِ؛۱۲ خانه‌ای که بچه در آن نیست، برکت در آن نیست.»

۳ – مهجوریت قرآن :‌
حضرت علی (علیه السلام) فرموده است : «اَلْبَیْتُ الَّذِِی لَا یُقْرَاُ فِیهِ الْقُرْآن وَلَا یُذْکَرُ اللهُ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَتَهْجُرُهُ الْمَلَائِکَهُ وَتَحْضُرُهُ الشَّیَاطِین؛۱۳ خانه‌ای که در آن،‌ قرآن تلاوت نشود و یاد خداوند نباشد،‌ ‌برکتش کم می‌شود و فرشتگان از چنین خانه‌ای دوری می‌کنند و شیاطین در آن حاضر می‌شوند.»

۴ – قسم خوردن برای فروش کالا :
روزی امیرمؤمنان (علیه السلام) وارد بازار شد و خطاب به اهالی بازار فرمود : «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ السُّوقِ، اِتَّقُوا اللهَ فِی الْحَلْفِ فَاِنَّهُ یُزْجِی (یُنْفِقُ) السّلْعَهَ وَیَمْحَقُ الْبَرَکَهَ؛۴ سلام بر شما ای اهالی بازار! در قسم خوردن از خدا پروا کنید که باعث کم‌شدن کالا و از بین رفتن برکت می‌شود.»

۵ – چاپلوسی :
امام صادق (علیه السلام) در روایتی چنین فرمود : «اَیُّمَا مُؤْمِنٍ خَضَعَ لِصَاحِبِ سُلْطَانٍ أوْ مَنْ یُخَالِطُهُ عَلَی دِینِهِ طَلَباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنْ دُنْیَاهُ اْخْمَلَهُ (اَهْمَلَهُ) اللهُ وَمَقَتَ عَلَیْهِ وَوَکَلَهُ اِلَیْهِ فَاِنْ هُوَ غَلَبَ عَلَی شَیءٍ مِنْ‌ دُنْیَاهُ وَصَارَ فِی یَدِهِ مِنْهُ شَیءٌ نَزَعَ اللهُ الْبَرَکَهَ مِنْهُ؛۵ هر مؤمنی که برای صاحب سلطه و یا کسی که در آمیختن با آن به ضرر دینش است، تواضع و فروتنی کند و منظورش از این فروتنی به دست آوردن چیزی باشد که در دست اوست، خدواند او را رها کرده، بر او خشم می‌گیرد و او را به همان شخص وا می‌گذارد. و اگر حتّی [مالی از این راه به دست آورد و] از دنیای این افراد چیزی به او برسد،‌ خداوند برکت را از آن مال برمی‌دارد.»

۶ – خیانت در شراکت :
رسول خدا (صل الله علیه و آله) می‌فرماید: «یَدُاللهِ فَوْقَ اَیْدِی الْمُشْتَرِکِینِ مَا لَمْ یَخُنْ اَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ فَاِذَا خَانَ اَحَدُهُمَا رَفَعَ اللهُ یَدَهُ عَنْ اَیْدِیَهُمَا وَذَهَبَتِ الْبَرَکَهُ مِنْهُمَا؛۶ دست [قدرت و عنایت] خداوند تا زمانی بالای دستان افراد شریک است که یکی از آنها به دیگری خیانت نکند. هنگامی‌که یکی از آنها مرتکب خیانت شود، خداوند دست خود را از دست آنها بر‌می‌دارد و برکت را از آنها می‌برد.»

۷ – مال حرام :
امام موسی کاظم (علیه السلام) به شخصی به نام داوود،‌ چنین فرمود: «یا داوود! اِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمِی وَاِنْ نَمَی لَا یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ وَمَا اَنْفَقَهُ لَمْ یُوجَر عَلَیْهِ وَمَا خَلَّفَهُ کَانَ‌ زَادَهُ اِلَی النَّار؛۷ مال حرام زیاد نمی‌شود، اگر هم زیاد شود برکت ندارد و آنچه از مال حرام انفاق شود،‌ پاداش ندارد. و آنچه را هم باقی بگذارد برای رفتن او به جهنم، خرج خواهد شد.»

۸ – سستی ورزیدن در خواندن نماز :
حضرت فاطمه زهرا (س) می‌فرماید که از پدرم رسول خدا (صل الله علیه و آله) پرسیدم: «کسی که در خواندن نماز سستی بورزد و در اقامه آن کوتاهی کند،‌ چگونه است؟» آن حضرت فرمود: «چنین شخصی به شانزده خصلت در دنیا و آخرت، مبتلا می‌شود: پیامد نخست از پیامدهای منفی دنیایی بی‌توجهی به نماز، این است که «یَرْفَعُ اللهُ الْبَرَکَهَ مِنْ رِزْقِهِ؛ خداوند برکت را از روزی او برمی‌دارد. پیامد دوم آن این است که «یَرْفَعُ اللهٌ الْبَرَکَهَ مِنْ عُمْرِهِ؛۸ خداوند، برکت را از عمر او می‌گیرد.»

۹ – سفره‌ های بی ‌برکت :
نگفتن بسم الله هنگام خوردن غذا:‌ از پیغمبر اکرم (صل الله علیه و آله) سؤال شد: «آیا شیطان می‌تواند با انسان هم‌ غذا شود؟» فرمود: «آری»، کُلُّ مَائِدَهٍ لَمْ یُذْکَر بِسْمِ الله عَلِِیْهَا یَأکُلُ الشَّیْطَانُ مَعَهُمْ وَیَرْفَعِ اللهُ الْبَرَکَهَ عَنْهَا؛۹ هر غذائی که نام خدا بر آن برده نشود، شیطان با آنان هم غذا می‌گردد و خداوند برکت را از آن سفره برمی‌دارد.»

۱۰ – خانه‌ های بی ‌برکت :
نبودن فرزند : رسول اعظم (صل الله علیه و آله) فرمود: «بَیْتٌ لَا صِبْیَانَ فِیهِ لَا بَرَکَهَ فِیهِ؛۱۲ خانه‌ای که بچه در آن نیست، برکت در آن نیست.»
مهجوریت قرآن :‌ حضرت علی (علیه السلام) فرموده است: «اَلْبَیْتُ الَّذِِی لَا یُقْرَاُ فِیهِ الْقُرْآن وَلَا یُذْکَرُ اللهُ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَتَهْجُرُهُ
الْمَلَائِکَهُ وَتَحْضُرُهُ الشَّیَاطِین؛۱۳خانه‌ای که در آن،‌ قرآن تلاوت نشود و یاد خداوند نباشد،‌ ‌برکتش کم می‌شود و فرشتگان از چنین خانه‌ای دوری می‌کنند و شیاطین در آن حاضر می‌شوند.»

۱۱ – اسراف :
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ مَعَ الْاِسْرَافِ قِلَّهُ الْبَرَکَهِ؛۱۴اسراف کردن،‌ باعث کم‌شدن برکت می‌شود.»
همچنین امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نیز می‌فرماید: «التَّبْذِیرُ قَرِینُ مُفْلِسٍ؛۱۵ زیاده‌روی،‌ همراه و همنشین با [انسان] تنگدست است.»

۱۲ – پرداخت‌ نکردن زکات :
رسول خدا (صل الله علیه و آله) می‌فرماید: «اِذَا مُنِعَتِ الزَّکَاهُ مُنِعَتِ الْاَرضُ بَرَکَاتِهَا؛۱۶ وقتی که زکات منع شود، زمین نیز از برکتهایش منع می‌شود.»

۱۳ – امر به معروف و نهی ازمنکر نکردن :
پیامبر خدا (صل الله علیه و آله) فرمود: «لَا تَزَالُ اُمَّتِی بِخَیْرٍ مَا اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَاِذَا لَمْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ نَزَعَتْ مِنْهُمُ‌ الْبَرَکَاتِ وَسَلَّطَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ؛۱۷امت من تا زمانی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند وضعشان خوب است اما اگر این گونه کارها را ترک کنند،‌ برکت از میان آنها برداشته می‌شود و برخی از آنها بر دیگری تسلط [و برتری] خواهد یافت.»

۱۴ – نیتهای آلوده :
امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: «عِنْدَ فَسَادِ النِّیَّهِ تَرْتَفِعُ الْبَرَکَهُ؛۱۸ وقتی نیتها، ناپاک و آلوده شوند،‌ برکتها از بین می‌روند.»

۱۵ – عمل منافی عفت :
امام رضا (علیه السلام) فرموده است: «اِیَّاکَ وَالزِّنَا فَاِنَّهُ یَمْحَقُ الْبَرَکَهَ وَ یَذْهَبُ بِالدِّینِ؛۱۹ از زنا بپرهیزید که برکت را نابود و دین را از بین می‌برد.»

۱۶ – جنایت :
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «اِذَا ظَهَرَتِ الْجِنَایَاتُ اِرْتَفَعَتِ الْبَرَکَاتُ؛۲۰ زمانی که جنایتها آشکار شود، برکتها هم از بین می‌روند.»

۱۷ – کوتاهی در قبال برادران دینی :
رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ حَبَسَ عَنْ اَخِیهِ الْمُسْلِمِ شَیْئاً مِنْ حَقٍّ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ بَرَکَهَ الرِّزْقِ اِلَّا اَنْ یَتُوبَ؛۲۱ کسی که حق برادر مسلمان خود را ندهد،‌ خداوند، برکت را از روزی [او] برمی‌دارد،‌ مگر اینکه توبه [و آن را جبران] کند.»

۱۸ – خوردن غذای داغ :
نقل شده است که پیامبر (صل الله علیه و آله) می‌خواست غذایی را میل کند. وقتی دست برد و متوجه شد که غذا داغ است،‌ فرمود: «دَعُوهُ حَتَّی یَبْرُدَ فَاِنَّهُ اَعْظَمُ بَرَکَهً؛۲۲ بگذارید تا غذا خنک شود که برکت بیش‌تری به همراه خواهد داشت.»
البته منظور از اینکه داغ نخورند این است که صبر کنند تا غذا خودش خنک شود؛ و گرنه فوت‌کردن غذا،‌ خود یکی از عوامل بی‌برکتی است که در روایات به آن اشاره شده است.»

۱۹ – خشم و غضب خداوند :
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «اِنَّ اللهَ تَعَالَی اِذَا غَضِبَ عَلَی اُمَّهٍ ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ بِهَا الْعَذَابَ اَغْلَی اَسْعَارَهَا وَ قَصَّر اَعْمَارَهَا وَلَمْ تُربِحْ تُجَّارُهَا وَلَمْ تَغْزُر أنْهَارُهَا؛۲۶ وقتی خداوند بر امّتی خشم و غضب کند و نخواهد که بر آنها عذاب فرو فرستد،‌ قیمتها را در آن جامعه بالا می‌برد، عمرها را کوتاه می‌کند و کاسبهایش نفع نمی‌برند و نهرها و چشمه‌هایش جوشان نخواهد شد.»

۲۰ – دشنام دادن :
امام باقر (علیه السلام) فرموده است: «مَنْ فَحَشَ عَلَی اَخِیهِ الْمُسْلِمِ نَزَّعَ‌ اللهُ مِنْهُ بَرَکَهَ رِزْقِهِ وَ وَکَّلَهُ اِلَی نَفْسِهِ وَاَفْسَدَ‌عَلَیْهِ مَعِیشَتَهٌ؛۲۷ کسیچ که به برادر مسلمان خود دشنام دهد، خداوند برکت را از روزی او برمی‌دارد و او را به خودش واگذار می‌کند و زندگی‌اش را تباه می‌سازد.»

تعداد مشاهده : 1,837 بازدید
نويسنده : HamidReza

چرا برای نماز وضو می‌گیریم؟

انتشار در: 03 جولای 2014

فلسفه واجب شدن نمازهای پنج‌گانه

چرا برای نماز وضو می‌گیریم؟

 images (3)

پیامبر اعظم(ص) درباره وجوب نماز عصر می‌فرمایند: آن ساعتی که آدم(ع) از درخت نهی شده خورد و از بهشت رانده شد، نماز عصر واجب شد. پس خداوند نسل او را تا روز قیامت به این نماز فرمان داد و این نماز از محبوب‌ترین نمازها نزد خدای سبحان است.

بعضی از اعمالی که در میان مردم رایج است و عده بی‌شماری به انجام آنها اهتمام می‌ورزند بعضاً به تصور اینکه آن عمل صحیح است انجام می‌دهند اما در حالی که از شیوه درست آن غافل هستند، از این رو بر آن شدیم تا مواردی را که شیوع بیشتری در جامعه دارد از کتاب «عمل‌های اشتباه، پاسخ‌های صحیح» اثر حجت‌الاسلام علی سنجرانی برای علاقه‌مندان ذکر کنیم.

حکمت گفتن هفت بار تکبیر قبل از تکبیره‌الاحرام چیست؟

پاسخ: شیخ طوسی با سند خود، از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: امام حسین(ع) دیر به سخن آمد تا آنجا که بیم می‌رفت نکند حرف نزند و بی سخن باشد روزی رسول خدا(ص) در نماز بود و در طرف راست او حسین‌ بن ‌علی (ع) ایستاده بود. پیامبر(ص) (برای ورود به نماز) تکبیر گفت: حسین(ع) نتوانست تکبیر را درست بگوید رسول خدا(ص) پیوسته تکبیر می‌گفت و حسین(ع) پیوسته تلاش می‌کرد که آن را درست بگوید و نمی‌توانست تا اینکه حضرت رسول (ص) هفتمین تکبیر را فرمود در این هنگام امام حسین(ع) تکبیر را صحیح و کامل أدا کرد. امام صادق(ع) فرمودند. بدین علت تکبیرهای هفتگانه در ابتدای نماز سنت شد.

به چه دلیل ما باید در طول شبانه روز پنج وعده نماز بخوانیم؟

پاسخ: پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: هرگاه وقت زوال رسد آفتاب در حلقه (نصف‌النهار) خود در آید چون در آن داخل شد، آفتاب زوال یابد و همه خلایق مادون عروش، پروردگارم را تسبیح گویند و آن ساعتی است که پروردگارم بر من رحمت فرستد، از این رو خدای بر من و بر امت من نماز آن ساعت را واجب فرموده است زیرا فرمود: «اَقِمِ الصَّلوهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» نماز را زوال آفتاب بپای دار» و آن ساعتی است که در قیامت جهنم را آورند از این رو هیچ مؤمنی در آن لحظه در حال سجده یا رکوع یا ایستاده در نماز خود نخواهد بود مگر آنکه خدا تن او را بر آتش حرام فرماید.

و اما نماز عصر، آن ساعتی است که آدم(ع) از آن درخت نهی شده خورد و او را از بهشت پایین آورد. پس خداوند نسل او را تا روز قیامت به این نماز فرمان داد این نماز از محبوب‌ترین نمازها نزد خدای سبحان است، از این رو پروردگارم به من سفارش فرمود: تا از میان همه نمازها آن را (مخصوصاً) مراعات کنم، او فرمود: «بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید؛ «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطی» بنابراین نماز میانه همان نماز عصر است.

و اما نماز مغرب، آن ساعتی است که خدای سبحان توبه آدم را پذیرفت پس میان خوردن از درخت نهی شده و توبه آدم سیصد سال از روزهای دنیا فاصله بوده ـ و یک روز ایّام آخرت، چون هزار سال دنیا است ـ پس آدم ـ که صلوات خدا بر او باد ـ سه رکعت نماز گزارد، یک رکعت برای گناه خودش و یک رکعت برای گناه حوا و یک رکعت برای توبه خود، از این رو خدا توبه او را پذیرفت و بر امت من این نماز سه رکعتی را واجب فرمود و آن ساعتی است که دعا در آن مستجاب است و پروردگارم به من وعده داده که سؤال کننده خود را نا امید نفرماید او فرمود: «فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ»؛ پس خدا را تسبیح گویید، آنگاه که به مغرب در می‌آیید و آنگاه که به بامداد در می‌آیید.»

و اما نماز عشاء، پس چون قبر را تاریکی ویژه‌ای است و قیامت را تاریکی ویژه‌ای است خداوند این نماز را برای من و امّتم فرمان داد و هیچ‌ گامی به سوی نماز عشاء برداشته نمی‌شود مگر آنکه خدای سبحان گودال‌های آتش را بر او حرام فرماید و قبرش را روشن کند و در روز قیامت نوری که با آن از صراط بگذرد به او بخشد، نماز عشا نمازی است که خدای سبحان آن را، برای پیامبران پیش از من برگزید.

و اما نماز صبح، زیرا آفتاب هنگام طلوع از شاخ شیطان سر بزند، از این رو خدای سبحان به من فرمان داد تا پیش از طلوع آفتاب نماز فجر گزارم و امّتم پیش از آنکه کفار سجده بر خورشید آرند برای خدا سجده کنند و شتاب به آن، نزد خدا محبوب‌تر است و آن نمازی است که فرشتگان شب و روز (هردو) آن را شاهدند.

چرا برای نماز وضو می‌گیریم؟

پاسخ: در روایتی داریم پیغمبر اکرم(ص) در سؤال آن شخص یهودی که از پیامبر(ص) فرمود: همین که شیطان به وسوسه برخاست و آدم(ع) را به آن درخت نهی شده نزدیک کرد و آدم به آن نگریست طراوت صورتش برفت پس ایستاد، این اولین گامی بود که به سوی گناه برداشته شد سپس درخت را گرفت و آن را شکافت و از آن خورد چون از آن خورد لباس‌ها از او پریدند و نور از بدنش برفت اینجا بود که آدم (ع) (پشیمان شده) دست خویش بر سر نهاد و گریست.

چون خداوند توبه او را پذیرفت بر او و فرزندان او واجب فرمود که این چهار عضو را بشویند فرمود که صورت را بشویند زیرا آدم به آن درخت نگریست دست‌ها را تا آرنج بشویند زیرا دستان خویش به سوی گناه دراز کرد، سر را مسح کند زیرا دست خویش(هنگام پشیمانی و پیش از پذیرش توبه) بر فرق سر نهاد و فرمود که پاها را مسح کند زیرا که به سوی گناه برفتند.

تعداد مشاهده : 1,532 بازدید
نويسنده : HamidReza