در حوالی حرم
یک نگاه …
فقط یک نگاهت کافیست برای باز شدن کورترین گره ها…
میشود یک نگاهت را هم نصیب من کنی؟!
سیصد و هفتاد و هفتمین شماره از هفته نامه آل یاسین سال نهم ـ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ در این شماره می خوانید: ۱ـ انقلاب ما محدود به ایران نیست ۲ـ شرمنده نگاه تو ۳ـ بشارت منجی در کتاب دید از کتب مقدسه هندیان ۴ـ من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم ۵ـ […]
یک نگاه …
فقط یک نگاهت کافیست برای باز شدن کورترین گره ها…
میشود یک نگاهت را هم نصیب من کنی؟!
شبیهترین به او
«وَ مَا أَرسَلنَاكَ إِلَّا رَحمَةً لِلعَالَمِينَ…»
محمد آمد تا دنیای خزانزده و بیبرگ و بار از یاد خدا را با شکوفههای توحید، بهاری کند.
آمد تا دخترکان بیگناه و بردگان بیپناه را از چنگال ظلم و جهل نجات دهد.
حالا بعد از قرنها که جهان دوباره از جهالت پُر شده است و ستمِ ظالمان بیداد میکند، مردی قیام خواهد کرد از جنس پیامبر که حکومت استکبار را در هم میشکند و مساوات و برابری به ارمغان میآورد.
و بار دیگر آیهٔ «وَ مَا أَرسَلنَاكَ إِلَّا رَحمَةً لِلعَالَمِينَ…» در وجود او متجلی خواهد شد. اویی که از سلالهٔ رسول خدا و شبیهترین به او و همنامش است.
به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم)
در تهران مرد پینه دوزے بود به نام
آقا سید ڪریم که اکثر علماے اهل معنا معتقد بودند گاهے حضرت ” بقیة الله الاعظم علیه السلام ” به مغازه محقر او تشریف مے برند و با او مے نشینند و هم صحبت مے شوند !
💠نام و شهرت ایشان «آقا سید ڪریم محمودے» بود و در گوشه اے از بازار تهران به پینه دوزے و پاره دوزے مشغول بود …به همین جهت مشهور به«آقا سیدڪریم پینه دوز»بود .
✅ حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟
✅ حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود…پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم…!! پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:انشاءالله خدا او را هدایت میکند…!
دختر گفت:پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!…
✅ حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟…
گفت: آری…مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛یکی را شب برایم ذبح کرد… از طعم جگرش تعریف کردم..صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد…!گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم… گفتند: پس تو بخشنده تری…! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم…!!
✅ حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد،
اما دستم را میگیرد….
امام جواد می فرمایند:
در آینده نزدیک، اقوامی را دسته دسته از دین خدا خارج خواهند ساخت و زمین با خون هایی از آل محمد رنگین خواهد شد، آنان که بی موقع و نابهنگام قیام می کنند و چیزی را که میطلبند، به آن نخواهند رسید…
مَثَل آنان مانند جوجه ای است که پرواز کند و از آشیانه خود فرو افتد و کودکان با آن به بازی بپردازند.
* هشدارهای امام صادق
1ـ به خدا قسم بدون تردید همچون دَر هم شکستن شیشه، دَر هم خواهید شکست؛ البته آن شیشه به صورت اولیه باز می گردد (با ذوب شدن و از نو ساختن، قابل ترمیم است)، به خدا سوگند حتما دَر هم خواهید شکست همچون شکستن سُفال. همانا سُفال وقتی می شکند به حالت اول بر نمی گردد!!
2ـ و به خدا قسم حتما غَربال خواهید شد و بدون شک از یکدیگر بازشناخته خواهید شد… پاکسازی خواهید گشت، تا جایی که از شما جز اندکی باقی نماند…