پدر مهربان
وای بر ما! وای بر ما اگر فردا او ما را پیدا کند و ما همچنان غافل باشیم. چه خواهیم کرد وقتی که دست بر شانه مان می زند و می پرسد: « فرزندم چرا سراغم نیامدی؟» آیا از خجالت می توانیم سرمان را بالا بیاوریم و صورتش را نگاه کنیم. مایی که بارها پرسیده ایم: « آقا جان کِی می بینمت؟» آیا روی دیدن چهره اش را داریم؟ آیا چشم هایمان را آنقدر پاک کرده ایم که نور چهره اش کورمان نکند؟ آیا گوش هایمان آنقدر پاک هست که با صدای مظلومانه اش ناآشنا نباشد؟ آیا وساوس خناس را از قلبمان آنقدر دور کرده ایم که عشقش در قلبمان جا باز کند و هزاران آیای دیگر که هر کدامشان یادآور یکی از درهایی است که ما را به بیراهه رهنمون می کند و از راه های رسیدن به پدرمان دور می کند.