نجات از مرگ آیت ا… مرعشی
در زيارت عسكريين (ع) در جاده طرف حرم سيد محمد را گم كردم و در اثر تشنگي و گرسنگي زياد و وزش باد در قلب الاسد از زندگي مأيوس شدم. غش كردم، به حالت صريح و بيهوشي روي زمين افتادم.
ناگهان چشم باز كردم ديدم سرم در دامن شخص بزرگواري است. پس به من آب خوش گوارايي داد كه مثلش را از شيريني و گوارايي در مدت عمرم نچشيده بودم. بعد از سيراب كردنم سفره اي باز كرد و در ميان سفره دو يا سه عدد نان بود. خوردم! سپس اين شخص كه به شكل عرب بود فرمود: « سيد، در اين نهر برو و شستشو نما.» گفتم: برادر اينجا نهري نيست، نزديك بود از تشنگي بميرم. شما مرا نجات داديد.
آن مرد عرب فرمود: « اين آب گوارا است.» با گفته او نگاه كردم ديدم نهر آب باصفايي است. تعجب كردم و با خود گفتم: اين نهر نزديك بود و من نزديك بود از تشنگي بميرم؟!