وقت ملاقاتی بده
وقت ملاقاتی بده
در حــــریم قدســـــیت بـال مـــناجاتی بـده
گنـبدت دل می بــــرد وقــــت ملاقاتی بـده
دست هایم خالی از پیش است ســـوغاتی بـده
من فقیرم تکه نـــانی بهـــــر خــیراتی بــده
از کـــــنار تـــــو گــدا با دست خالی رد نشد
نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد
از دم گــــرمت مســـیحا صـاحبِ دم می شود
بی تو باشم حضرت خورشید سردم می شود
نــــان بـــرای بـردن و خوردن فراهم می شود
مــــن زیـــادیم فقط از سـفره ات کم می شود
مـــا لـــب تشـــنه لب دریایمان پیش شماست
هر کجا باشیم هم یک پایمان پیش شـماست
این حرم را چشــمهای تــار می خواهد چه کار؟
پنجـــره فــولاد تـو بیمار می خـواهد چه کار؟
دل به تو بسته طناب دار می خــواهد چه کار؟
خوب مداوایش کند اسرار می خواهد چـه کار؟
پنـــــجره فــولاد تــو بیـــمار را آورده است
تو جوابــش را بـــده دکتر جوابش کرده است
بر خلاف دست، چشمم پر تر از این حرف هاست
آبِ سقا خانه ات تب بُرتر از این حرف هاست
این گرفتارت شدن ها حُر تر از این حرف هاست
نان بدونِ عشقِ تو؛ آجرتر از این حرف هاست
در رواق تــــو تــمامی جـهان جــا می شـود
زودتــر از گــــفتن حـاجت گره وا می شــود
راه افـــتادی و زیــر پــات ایـران سـاخـتند
تـــکه ای از خـاک ایران را خراسان سـاختـند
با وجود تـــو در ایـن کشور مسلمان سـاختند
تو همان لطفی که در پاسخ به سلمان ساختند