مهدی جان بتاب!
مهدی جان بتاب!
یا اباصالح المهدی (عج)!
روزهایم برای «شما»ست.
امروز و دیروز و….
شبها را با این امید می گذرانم که خوابهایم هم برای «شما» باشد.
انگار من مدتهاست تمام شده ام و همه فقط شمایی.
نگار نازنینم!
نه…برای نامیدن «شما» این واژه کم است.
«شما» برایم باارزش تر ، مهم تر و اصلا” نفسی هستید که دم به دم باید باشید که اگر نباشید مجنون می شوم.
هرچند مدتهاست مجنون توأم. «شما» را فقط می توان همانی نامید که خدایت نام نهاد و حبیب او محمد صلی الله علیه وآله و سلم.
»شما» را فقط می توان با اسم « مهدی» شناخت و صدا … نه . فریاد زد.
مهدی جان!
دور تنهاییت بگردم.
فدای غربتت شوم.
من به قربان آوارگی هزار و چند صد ساله ات.
مهدی جان !
بتاب بر روزگار بنده ای که اشتیاقش وصل به یاد «شما»ست که جد بزرگوارت فرمود، یادتان یاد خداست.