امروز : پنج شنبه، ۱ آذر ۱۴۰۳

آخرین مطالب ارسالی سایت

مرگ حقیقتی غیر قابل انکار است

انتشار در: 12 می 2013

مرگ حقیقتی غیر قابل انکار است

 

مرگ حقیقتی غیر قابل انکار است

مرگ حقیقتی غیر قابل انکار است

« اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده و ان تصبهم حسنه یقولوا هذه من عند الله و ان تصبهم سیئه یقولوا هذه من عندک قل کل من عند الله فما لهؤلاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثا.» « هر کجا باشید شما را در می یابد، اگر چه در برج های محکم باشید و اگر به آنها (منافقان) خوبی (و پیروزی) برسد، می گویند از ناحیه ی خدا است و اگر بدی (و شکستی) برسد، می گویند از ناحیه ی تو (پیامبر) است. بگو همه ی اینها از ناحیه ی خدا است. چرا این گروه حاضر نیستند، حقایق را بفهمند. ( نساء/۷۸)
« ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک سیئه فمن نفسک و ارسلناک للناس رسولا و کفی بالله شهیدا.» آن چه از نیکی ها به تو می رسد، از ناحیه ی خدا است و آن چه از بدی به تو می رسد، از ناحیه ی تو است و ما تو را به عنوان رسول برای مردم فرستادیم و گواهی خدا در این باره کافی است. (نساء / ۷۹)

 

آیات، مربوط به گروهی از منافقان است که در صفوف مسلمانان جای گرفته بودند، همان ها که از شرکت در میدان جهاد و مبارزه وحشت داشتند و هنگامی که دستور جهاد صادر گردید، ناراحت شدند. قرآن به آنها در برابر این طرز فکر دو مطلب می گوید، اول: « قل متاع الدنیا قلیل و الآخره خیر لمن اتقی » بگو زندگی دنیا زودگذر و پاداش های جهان دیگر برای پرهیزگاران بهتر است. (نساء/۷۷)
دوم، همان است که در این آیات می خوانیم: فرار از مرگ چه سودی می تواند برای شما داشته باشد، در حالی که هر جا باشید، مرگ به دنبال شما می آید و بالاخره روزی شما را در کام خود فرو خواهد برد، حتی اگر در برج های محکم باشید. پس چه بهتر که این مرگ حتمی و اجتناب ناپذیر در یک مسیر سازنده و صحیح همچون جهاد صورت گیرد، نه بیهوده و بی اثر.
در آیات متعددی از قرآن مجید همانند آیه ی ۹۹ سوره ی حجر و آیه ی ۴۸ مدثر، از مرگ به یقین تعبیر شده است؛ یعنی، هر کسی، هر عقیده أی داشته باشد و هر چیز را بتواند انکار کند، این واقعیت را نمی تواند منکر شود که زندگی بالاخره پایانی دارد و از آنجا که افراد انسان به خاطر عشق به حیات و یا به گمان این که مرگ مساوی فنا و نابودی مطلق است، همواره از آن گریزانند، این آیات به آنها هشدار می دهد و با تعبیر (یدرککم) به آنها گوشزد می کند که فرار کردن از این واقعیت قطعی عالم هستی بیهوده است، زیرا معنی ماده «یدرککم» این است که کسی از چیزی فرار کند و آن به دنبالش بدود و بالاخره به او برسد.
این کلمه در سوره ی جمعه آیه ی ۸ روشن بیان شده است: « قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم» بگو مرگی که از آن فرار می کنید، بالاخره به شما می رسد.
با توجه به این واقعیت، آیا عاقلانه است که انسان خود را از صحنه ی جهاد و نیل به افتخار شهادت کنار بکشد و در خانه بر بستر بمیرد؟
نکته ی دیگر، آیه می گوید: هیچ چیز حتی برج های محکم (بروج مشیده) نمی تواند جلوی مرگ را بگیرد، سر آن نیز روشن است، زیرا مرگ بر خلاف آن چه تصور می کنند، از بیرون وجود انسان نفوذ نمی کند، بلکه معمولاً از درون انسان سرچشمه می گیرد، چون استعدادهای دستگاه های مختلف بدن خواه و ناخواه محدود است و روزی به پایان می رسد، البته مرگ های غیر طبیعی از بیرون به سراغ انسان می آیند، ولی مرگ طبیعی از درون، لذا برج های محکم و قلعه های استوار نیز نمی توانند اثری روی آن داشته باشند.
درست است که قلعه های محکم گاهی جلوی مرگ های غیر طبیعی را می گیرند، ولی بالاخره چه سود؟ مرگ را به طور کلی نمی توانند از بین ببرند، چند روز دیگر مرگ طبیعی بع سراغ آدمی خواهد آمد. مهم تر این که، اراده ی مرگ به دست یک قدرت قاهر است که هیچ قدرتی تاب مقاومت در برابر او را ندارد.
اگر مرگ و زندگی به دست خداست، پس چرا سخنان بیهوده بر زبان جاری کنیم؟ قرآن همین جا به یکی دیگر از سخنان بی اساس و پندارهای باطل منافقان اشاره کرده، می گوید: «آن ها هر گاه به پیروزی برسند و نیکی ها و حسناتی بدست آورند، می گویند از طرف خداست؛ یعنی، ما شایسته ی آن بوده ایم که خدا چنین مواهبی را به ما داده. ولی هنگامی که شکستی دامن گیر آن ها شود و یا در میدان جنگ و یا صحنه های اجتماعی آسیبی ببینند می گویند: « این ها بر اثر سوء تدبیر رهبری و کفایت نداشتن نقشه های او بوده است و مثلاً شکست جنگ احد را معلول همین موضوع می پنداشتند ( و ان تصبهم سیئه یقولوا هذه من عندک) منظور از حسنه و سیئه همه ی حوادث خوب و حوادث بد است. آن چه مطرح می شود، نمونه أی بیش نیست.
در هر حال قرآن به آنها پاسخ می گوید که از نظر یک موحد و خداپرست تیزبین، همه ی این حوادث و پیروزی ها و شکست ها از ناحیه ی خدا است که بر طبق لیاقت ها و ارزش های وجودی مردم به آن ها داده می شود.
و در پایان آیه به عنوان اعتراض به نداشتن تفکر و تعمق آن ها در موضوع های مختلف زندگی می گوید: « پس چرا این ها حاضر نیستند حقایق را درک کنند.» در آیه ی بعد چنین می فرماید: « تمام نیکی ها و پیروزی ها و حسناتی که به تو می رسد، از ناحیه ی خداست و آن چه از بدی ها و ناراحتی ها و شکست ها دامن گیر تو می شود، از ناحیه ی خود توست.»
و در پایان آیه به آن ها که شکست ها و ناکامی های خود را به پیامبر (ص) و رهبری الهی نسبت می دادند، می گوید: « أی محمد (ص)، تو فرستاده ی ما به سوی مردم هستی و خداوند گواه بر این مطلب است و گواهی او کافی است.»

آیا ممکن است فرستاده ی خدا سبب شکست و ناکامی و بدی برای مردم باشد؟
مطالعه ی این دو آیه، سؤالی را در ذهن ترسیم می کند: چرا در آیه ی اول، همه ی نیکی ها و بدی ها (حسنات و سیئات) به خدا نسبت داده شده، در حالی که آیه ی دوم فقط نیکی ها را به خدا نسبت می دهد؟

پاسخ: ۱ـ اگر سیئات و بدی ها را تجزیه و تحلیل کنیم، دارای دو جنبه هستند: یکی جنبه ی مثبت، دیگری جنبه ی منفی، و همین جنبه ی منفی آن است که قیافه ی سیئه به آن می دهد و به شکل زیان نسبی درمی آورد. مثال: کسی که با سلاحی، بی گناهی را به قتل می رساند، مسلماً مرتکب سیئه أی شده است، در میان عوامل وقوع این حادثه، قدرت انسان، فکر انسان، قدرت یک اسلحه، نشانه گیری صحیح، استفاده از فرصت مناسب، تأثیر و قدرت گلوله نیز دیده می شود که همه ی اینها مثبت هستند، زیرا همه ی اینها اگر در جای خود استفاده شوند، می توانند مفید و سودمند واقع شوند. تنها جنبه ی منفی آن است که تمام این قدرت ها و نیروها در غیر مورد خود به کار گرفته شده اند.
اگر خوب نگاه کنیم، می فهمیم که اگر در آیه ی اول تمام حسنات و سیئات به خداوند نسبت داده شده است، به خاطر آن است که تمام منابع قدرت، حتی قدرت هایی که از آن ها سوء استفاده می شود، از ناحیه ی خدا است و سرچشمه ی قسمت های سازنده و مثبت خود اوست و اگر در آیه ی دوم، سیئات به مردم نسبت داده شده است، اشاره به همان جنبه ی منفی قضیه و سوء استفاده از مواهب و قدرت های خدادادی است.
۲ـ ممکن است آیه ی شریفه، اشاره به مساله ی « الامر بین الامرین» بوده باشد که در بحث جبر و تفویض آمده و خلاصه این که همه ی حوادث جهان حتی اعمال و افعال ما خوب یا بد، از یک نظر مربوط به خدا است؛ زیرا او به ما قدرت داده و اختیار و اراده بخشیده است. در عین حال اعمال ما به ما نسبت دارد و از وجود ما سرچشمه می گیرد، زیرا عامل تعیین کننده ی عمل، اراده و اختیار ما است و ما در برابر اعمالمان مسؤولیم. بنابراین وقتی که می فرماید: « حسنات و سیئات از خدا است.» اشاره به فاعلیت خداوند نسبت به همه چیز دارد و آن جا که می فرماید: « سیئات از شما است.» به فاعلیت ما و مسأله ی اراده و اختیار ما اشاره می کند.
۳ـ تفسیر دیگری در اخبار اهل بیت (ع) آمده که منظور از سیئات، کیفرهای اعمال و مجازات و عقوبات معاصی است و شکی نیست که این کیفرها از ناحیه ی خداوند است، ولی چون نتیجه ی اعمال و افعال بندگان می باشد، به این دلیل گاهی به بندگان نسبت داده می شود و گاهی به خداوند و هر دو صحیح است؛ مثلاً : اگر گفته شود، قاضی دست دزد را قطع می کند، درست است و نیز صحیح است، اگر گفته شود که دزد دست خود را قطع کرد! زیرا کیفر عمل اوست.

تعداد مشاهده : 1,747 بازدید
نويسنده : HamidReza
نظرات : بدون ديدگاه

دیدگاه های کاربران

بدون دیدگاه

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.