حضرت امتحان می کنند
حضرت امتحان می کنند
روزی حضرت تشریف آورده بودند به حجره سید عبدالکریم در حالی که مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: « سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی؟»
سید عبدالکریم عرض کرد: آقا جان، به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، اگر شما امر می فرمائید، آن را کنار بگذارم و کفش شما را تعمیر کنم.
(توضیح اینکه امر امام بر هر واجبی مقدم است حتی بر نماز، و در اینجا حضرت به سید عبدالکریم امر نفرموده بودند والا ایشان بدون معطلی امر حضرت را اجابت می کردند)
حضرت چیزی نفرمودند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً آن حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم ! کفش من نیاز به تعمیر دارد برایم پینه می زنی؟»
سید عبدالکریم کفشی را که مشغول پینه زدن بود کنار گذاشت و دستانش را دور کمر حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: اگر یک بار دیگر بفرمائید: »کفش مرا پینه می زنی؟» داد و فریاد می زنم که آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!
حضرت لبخند زدند و فرمودند:
« می خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»