کسی که یاری مثل تو داره، بیاره
کسی که یاری مثل تو داره، بیاره
باید توبه کنیم!
قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر! حضرت علی اکبر مادری بنام لیلا داشته اند ولی «یک مورخ» هم نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم! روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر، حتی در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود و البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را شنیدم که علی اکبر به میدان رفت، حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برود در فلان خیمه خلوت، آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید(!) خداوند این فرزند را سالم برگرداند! اولا لیلایی در کربلا نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین(ع) نیست. منطق حسین(ع) در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. بجز برای علی اکبر »فاستاذن اباه فاذن له« یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید: خیز ای بابا از این صحرا رویم/ نک بسوی خیمه لیلا رویم…
اگر سید الشهدا علیه السلام بیاید و ببیند ــ البته در عالم معنا که می بیند ــ اگر در عالم ظاهر هم بیاید می بیند ما برای او اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا او یک چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب محرق القلوب که نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید(!) هاشم مرقال بود. درحالی که یک نیزه هجده ذرعی(!) هم دستش بود، آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود!! اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. درحالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش از عاشورا هم کشته شده بود! ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است. یا اینکه نوشته اند که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هفتاد ساعت بوده است! همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که من حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. باید باور کنیم که اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدیده(!) اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه اسلام نسبت داده می شود گریه کند.
چند سال پیش در اصفهان روضه خوانی این روضه را خواند و بقدری مردم را گریاند که حد نداشت!! داستان پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل می خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می کردند و دستها را می بریدند تا اینکه قضیه را به آنجا رساند که این زن را بردند و در دریا انداختند. در همان حال این زن فریاد کرد: یا ابوالفضل العباس! همینطور که داشت غرق می شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر، رکابش را گرفت، بعد پرسید چرا دستت را دراز نکردی؟ گفت من دست در بدن ندارم، که مردم خیلی گریه کردند!! تاریخچه قضیه را پیدا کردم؛ یکروز در بازار اصفهان، مجلس روضه ای بود که بزرگترین مجالس اصفهان بود. واعظ معروفی گفته بود که من آخرین منبری بودم. منبریهای دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن(!!) مردم اعمال می کردند، هر کس می آمد روی دست دیگری می زد!! بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند. تا ظهر طول کشید. دیدم هر کس هر هنری داشت بکار برد، اشک مردم را گرفت. فکر کردم که من چکنم؟ همانجا این قصه را جعل کردم رفتم قصه را گفتم از همه بالاتر زدم!! عصر آنروز رفتم در مجلس دیگری که در چارسو بود، دیدم آنکه قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید! کم کم در کتابها هم نوشتند و چاپ هم کردند!
حق بدهید که باید توبه کنیم، واقعا باید توبه کنیم، به خاطر این جنایت و خیانتی که نسبت به اباعبدالله الحسین علیه السلام و اصحاب و یاران و خاندانش مرتکب می شویم، همه افتخارات این ها را از میان می بریم. توبه کنیم و بعد، از این مکتب تربیتی استفاده کنیم. آفت دین هم که مشخص است: دانشمند بد عمل، فاسق و فاجر، زعیم و پیشوای ستمکار و مقدس نادان؛ در واقع عوام و خواص هردو در این انحرافات سهم دارند.(۱)
سند شش دانگ انقلاب
علما دینشان را از سنت پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) دارند، ولی مردم جامعه دین را از علماء. این دین موجود در جامعه از برکت علماء است. مردم جامعه با عمل ما، مسلمان هستند. ما که در جامعه نمی خواهیم فقط به مردم درس بدهیم. «یعلمهم الکتاب» کار حوزه هاست، «یزکیهم» کار مشترک است. تا ما جلو نیافتیم، کسی دنبال ما نمی افتد. بهترین فرصت در نشر معارف هم جریان سید الشهداست. کربلا گذشته از آثار معنوی، یک جریان نمونه است. نباید فراموش کرد که اگر امروز اینجا بر سر سفره پر برکت نظام نشسته ایم، به برکت عاشورای حسینی است. شش دانگ ایران به نام سید الشهداء نوشته شده است.
در شبهای عملیات که سرود «ای ایران، مرز پرگهر» جایی نداشت؟ این کشور با نوای «یا حسین یا حسین» حفظ شد، نه «ای مرز پر گهر»! شرف این مملکت با حسین بن علی (ع) تأمین شد. همه می دانید بدنه ارتش ایران در آغاز جنگ که متلاشی بود، اگر نبود شوق و اشتیاق عاشورایی سپاهی و بسیجی همه چیز از دست رفته بود. وقتی خدا بخواهد دین خودش را حفظ کند، اینگونه آن را حفظ می کند. این است که الان اگر کسی بخواهد بداند سند ۶ دانگ این کشور به نام کیست، باید گفت سید الشهداء. اگر علما در منابر مستندات را بگویند، دیگر مداحان فرصت نمی یابند هر چه بخواهند بگویند. علما و روحانیون اگر منبر نروند مداحان، امور دینی مردم را به دست می گیرند.
… با گریه ی تنها که نمی شود مردم را اداره کرد. گریه یک احساس زود گذر است که با یک سریال طنز از بین می رود. سعی کنید آیات مربوط به عاشورا و سید الشهداء را تبیین کنید. عدالت خواهی، مبارزه با ظلم، معرفت دینی اینها حقیقت عاشوراست.
آن یزید آن روز بود و این هم یزید امروز؛ امروز شروع کردند به سلمان رشدی ها بها دادن، شروع کردند مهر باطل شد چاپ کردن، شروع کردند به تک تک این صفحات قرآن کریم مهر باطل شد زدن، برای یوروتیوی فرستادن. حالا ای جوان! اگر تو تحصیل کرده ای، به این فکر نباش که این آهن سرد بی خاصیّت را بلند کنی! مشق شمشیر زدن بکن که اگر خدای ناکرده روزی حمله کردند، بتوانی جزء بسیجیان باشی و این کشور را حفظ کنی! این آهن سرد بی خاصیّت را به دوش کشیدن نه تو را سپاهی می کند، نه تو را بسیجی می کند، نه مدافع شرف می کند، نه مدافع مرز و بوم!! الآن که دوران جاهلیّت نیست. الآن دوران «عدل » است و « عقل ». دوران فهم است و فهم است و فهم است و فهم! این کارها چی است؟! آن پرچم های پارچه نوشته شده، آنها پیام دارد، نه این علم و آهن سرد بی خاصیّت، سرد بی اثر…(۲)
پی نوشت:
(۱)تحریف های عاشور، آیت الله شهید مرتضی مطهری
(۲)آیت الله عبدالله جوادی آملی، بهمن ۴۸و دی ماه۵۸