بوی پیراهن یوسف
بوی پیراهن یوسف
روزها رفت، سالها گذشت و پرده نشین زهرا چهره عیان نکرد، دلتنگش هستم اما آن جا که صبر همپایه نماز قلمداد می شود که « واستعینوا بالصبر و الصلواه »، صبر بر غیبت منجی نمی تواند بهایی کمتر از برپایی نماز داشته باشد.
عجب واژه غریبی است انتظار، آیا انتظار یعنی اینکه تنها چشم انتظار آمدنش بمانیم؟ نه، انتظار را با سکون و ایستایی کاری نیست، منتظر باید غربت منجی را دریابد، باید همان گونه که برای غیبت دلبر سفر کرده اش اشک می ریزد روز ظهور را نیز دور نداند، باید همان گونه که آمدنش را باور دارد بودنش را نیز حس کند، باید همان قدر که دلسپرده است سرسپرده نیز باشد.
آری! انتظار با سکون و ایستایی سازگار نیست که مخالف هم هست، منتظر باید برای شناخت محبوب گام بردارد، منتظر باید دلدادگی معشوق را فریاد بزند تا قصه عشقش عشق فرهادها و مجنون ها و لیلی ها و شیرین ها را در لابه لای صفحه های تاریخ محبوس کند که امروز عشق، عشق مهدیست و قصه، قصه انتظار و جداییست، امروز باید منتظر عشق مهدی (ع) و سید بن طاووس ها، عشق مهدی و مهزیارها را ورد زبانها کند، منتظر باید دلها را آماده حضور و ظهور کند، منتظر باید فریاد بزند بوی پیراهن یوسف می آید تا چشمانی که عمری خفتن و غفلت را تجربه کرده اند بیدار شوند، منتظر باید به جای پرسیدن از زمان ظهور هر روز و هر لحظه زمزمه کند :« فلو تطاولت الدهور و تمادت الاعمار لم ازدد فیک الا یقینا و لک الا حبا و علیک الا متکلا و معتمدا » (۱)
«پس اگرروزگارها طولانی شوند وعمرها بگذرند بر دوران غیبتت ،درمن جزآنکه بر یقینم بیفزاید وعلاقه واعتمادم نسبت به تو کاملتر شود تاثیری نخواهد داشت »
پی نوشت: (۱) مفاتیح الجنان؛ تالیف شیخ عباس قمی، زیارت حضرت صاحب الامر، ص ۱۰۲۳