قصه اسارت
قصه اسارت
قصه امروز ما قصه پدر و پسریست غریب، قصه پدریست که با زندان انس گرفت، اسارت را به دوش کشید، تنهایی را به ستوه آورد، صبر را شرمنده صبوریش ساخت و عبادت را پیشه شبهای تنهایی اسارتش کرد، با احسان و اخلاقش زندانبان خود را مردیش کرد و شب های دراز اسارتش را با اندیشیدن به آینده ای روشن که در انتظار فرزندش بود سپری می کرد، تا آنجا که تقدیر چنین خواست که سرای تنگ و تاریک دنیا را ترک گوید. اما قبل از رفتنش بارها گفته بود: « چنین پنداشته اند که می توانند مرا بکشند و نسل مرا منقطع سازند، خدا را سپاس که آنها را دروغ درآورد.» (۱)
او رفت و پسر ماند، پسر راه پدر را پیش گرفت و چون پدر با ایمان واخلاقش دلبری کرد او هم چون پدر خدایی شد وعجیب تر اینکه هم چون پدر اسیر زندان غیبت شد وبا تنهایی انس گرفت وشاید شبهای دراز تنهاییش رابا اندیشیدن به تنهایی پدر سپری میکند وآرام میگیرد.قصه که به اینجا میرسد دیوها پیدامیشوند وبه دنبال قهرمان نیکوی قصه میگردند اورانمییابند نقشه ای می کشند با دلهای سیاهشان به حرم پدرش تجاوز میکنند واز آنجا ویرانهای بر جای میگذارند می خواهند دل پسررا بسوزانند چراکه میدانند اوست که یک روز کاخهای پوشالیشان را برسرشان خراب میکند چراکه میدانند که او رویای جهانگشاییان را بربادمیدهد اورازهای پشت پردهشان را فاش میکند پس می خواهند انتقام بگیرند وآنجا که دستشان به پسر نمی رسد انتقام پسر راازپدر می گیرند وشاید هم می خواهند اورا زودتر از مخفی گاه بیرون کشانده وبه خیال خود هلاکش سازند اما زهی خیال باطل آنها نمی دانند منجی ما صبرش زیاد است این همه دوری وغربت این همه ظلم وستم را تاب آورده این بار نیز با صبوریش آنها راشرمنده میکند امابگذار این راهم از زبان عشاق ومریدان ودلسوختگانش بگویم:حرم امام حسین هم بارها ویران شد اما به کوری چشم دشمنان آتش عشقش در دلها خاموش که نشد روز به روز برتعداد عشاقش افزوده شد هرچندعشقش درقلبهایمان جاودانه بود اما حرمش را دوباره ساختیم استوارتر وآبادتر ازقبل حرم امام حسن عسگری راویران ساختند نمی گویم دلهایمان نسوخت نمی گویم اشکهایمان نریخت نمی گویم قلبهایمان نشکست نمی گویم زانوی غم بغل نگرفتیم نمی گویم بغض راه گلویمان رانگرفت که گریستیم چون مولایمان دلهایمان شکست چون دل اواما ما اگرمرید وپیرومهدی(عج) هستیم چون اوصبرمان زیاد است پس صبر پیشه کنیم تاخدااذن ظهورش دهد آنگاه خود تصمیم بگیرد تابا این سیه دلان نابکار چه کند فقط آرزو میکنم که مولایمان چون جدش علی (ع) که با قاتلش مدارا کرد با این رو سیاهان تاریخ مدارا نکند.
پی نوشت:
۱ـ بحار الانوار ؛ج۵۱، ص۱۶۱