آرزو
آرزو
می خواهم آرزو را معنا کنم ، آرزو یعنی خواستن رؤیت یار، آرزو یعنی قبله گاه شدن یک مسجد برای دلی کوچک ، آرزو یعنی هستی شدن یک نام برای یک قلب ،آرزو یعنی دنیا شدن یک محرا ب برای یک دل ،دنیایی به ظا هر کوچک اما به وسعت ازلیت تا ابدیت ، آرزو یعنی شبهای ظلمانی را سر بر بالین نهادن به امید دیدن یک مسجد ، آرزو یعنی سجده هایت بوی یاس محراب را تمنا کردن ، آرزو یعنی زاری کردن برای سلام دادن به محبوب ، آرزو یعنی عشقت با مناره های یک مسجد سر به آسمان سائیدن ، آرزو یعنی احساس شیرین اسارت ، اسارت قلبی برای یک نام ، آرزو یعنی راهی ساختن کبوتر دلت برای زیارت حریمی که به اذن یار ساخته شده ، آرزو یعنی رد پای او را بر خاکها به نظاره نشستن و من از آرزوهای بزرگ و نهفته ام که بگذرم به لفظ آرزو که می اندیشم آرزویی در اندیشه ام جان می گیرد وبه ناگاه سوره ای از قرآن وآیه ای از آن سوره در ذهنم طنین انداز می شود که « فا خلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی » ، « نعلین هایت را از خود به دور کن که تو در سرزمین مقدس هستی » و امروز سرزمین مقدس من ، قبله آرزو های من ، سرزمین طور من ، عشق و آیین من ، تپشهای قلب من ، لحظه های ناب من در جمکران خلاصه می شود .
چقدر دوست دارم یک بار، تنها یکبار برای همیشه با پای برهنه راهی حریمی شوم که غربت یار را فریاد می زند، که گنبد فیروزه اش اشک هر عاشق را جاری می سازد ، امروز پاهای برهنه باید با خاک مقدس جمکران متبرک شود ، امروز اشکهای فراق باید بر خاک مقدس جمکران جاری شود ، آری ، اشک پاک بر زمین پاک و آن مرد وارسته چه نیکو سرود :
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه پیغمبران را
بارالها ، ا ستجابت آرزوهای بزرگ ، روح بزرگ می خواهد و من بر کوچکی روح خود واقفم پس استجابت آرزوهای کوچکم را از من دریغ مدار که « انت القوی و انا الضعیف ، انت الخالق و انا المخلوق و هل یرحم الضعیف الاالقوی و هل یرحم المخلوق الا الخالق»(۱)
پی نوشت
مناجات حضرت امیرالمومنین