دیالوگ ماندگار در یکی از روستاهای اراک
انتشار در: 30 آگوست 2013
دیالوگ ماندگار در یکی از روستاهای اراک
هفته نامه آل یاسین ـ شماره ۳۱۹
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟
گفت: برو عزیزم…
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد.
***
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت من هم برم؟
گفت: برو عزیزم…
رفت و خیبر شهید شد.
***
همسر گفت: حاج خانم، بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه.
گفت: خدا به همرات همسرم.
رفت و کربلای ۵ شهید شد.
***
مادر به خدا گفت: همه دنیام رو قبول کردی، خودم هم قبول کن.
رفت و حج خونین شهید شد.
پست های مرتبط با این مطلب
جهت دانلود فایل اینجا کلیک نمایید
تعداد مشاهده : 1,907 بازدید
نظرات : بدون ديدگاه